پارت ۲۸
پرش زمانی به عصر :
همچنان کوک ویو :
نشسته بودم به در نگاه میکردم .... گوشیم اههههه میکشید ...نه.....ام.....چیزه ببخشید گوشیم زنگ میخورد ....وایسا ببینم ...گوشیم زنگ میخورد ؟هعی زندگی شیرجه زدن اون طرف کبلذکه گوشیمو بردارم . نکا گوشی کردم نوشته بود ( موچی هیونگ) جواب دادم :
کوک: انیووووو جیمین شییییییی
جیمین: انیو جی کی
کوک: جونم هیونگ؟
جیمین: میخواستم با پسرا هماهنگ کنیم امشب بریم بیرون پس فردا دانشگاه دخترا شروع میشه
کوک: اوک هیونگ پس به بقیه پسرا هم زنگ بزن .
جیمین : اوکی خداااافظ کوکیییییی
کوک: هیونگ تو همونی نبودی که تهیونگ رو جر دادی که اینجوری با من لاس میزنه؟.....هیونگ؟......الو.........الووووووو......هیونگگگگگگگ......بوق بوق بوق ( جیمین قطع کرد )
( دوزتان عزیز اینجا کوک خونه اتس و خب مامان بالای ا.ت هم که دگو هستن برا کریسمس رفتن و ا.ت نرفته چون پس فردا مدرسش نه نه دانشگاهش شروع میشه )
ا.ت ویو:
از حموم آمدم بیرون . داشتم لباس میپوشیدم که یهو کوک وارد اتاق شد . جیغ کشیدم: گمشووووو بیروووون ( عه عه ا.ت بی تر ادب )
کوک: عه ا.ت منم ....
گفتم : هر کی گمشووووو ( درس حرف بزن🔪)
کوک با یه قیافه پوکر نگام کرد و گفت :
کوک: اسکل دیشب تا صبح داشتی **** میکردی حالا میگی گمشو بیرون ؟
ا.ت : جرررر خیلی خب بفرما تو :/
............................
ادامه رو اگر شد امشب حدود یکی دو ساعت دیگه یا فردا براتون میگذارم ❤️
همچنان کوک ویو :
نشسته بودم به در نگاه میکردم .... گوشیم اههههه میکشید ...نه.....ام.....چیزه ببخشید گوشیم زنگ میخورد ....وایسا ببینم ...گوشیم زنگ میخورد ؟هعی زندگی شیرجه زدن اون طرف کبلذکه گوشیمو بردارم . نکا گوشی کردم نوشته بود ( موچی هیونگ) جواب دادم :
کوک: انیووووو جیمین شییییییی
جیمین: انیو جی کی
کوک: جونم هیونگ؟
جیمین: میخواستم با پسرا هماهنگ کنیم امشب بریم بیرون پس فردا دانشگاه دخترا شروع میشه
کوک: اوک هیونگ پس به بقیه پسرا هم زنگ بزن .
جیمین : اوکی خداااافظ کوکیییییی
کوک: هیونگ تو همونی نبودی که تهیونگ رو جر دادی که اینجوری با من لاس میزنه؟.....هیونگ؟......الو.........الووووووو......هیونگگگگگگگ......بوق بوق بوق ( جیمین قطع کرد )
( دوزتان عزیز اینجا کوک خونه اتس و خب مامان بالای ا.ت هم که دگو هستن برا کریسمس رفتن و ا.ت نرفته چون پس فردا مدرسش نه نه دانشگاهش شروع میشه )
ا.ت ویو:
از حموم آمدم بیرون . داشتم لباس میپوشیدم که یهو کوک وارد اتاق شد . جیغ کشیدم: گمشووووو بیروووون ( عه عه ا.ت بی تر ادب )
کوک: عه ا.ت منم ....
گفتم : هر کی گمشووووو ( درس حرف بزن🔪)
کوک با یه قیافه پوکر نگام کرد و گفت :
کوک: اسکل دیشب تا صبح داشتی **** میکردی حالا میگی گمشو بیرون ؟
ا.ت : جرررر خیلی خب بفرما تو :/
............................
ادامه رو اگر شد امشب حدود یکی دو ساعت دیگه یا فردا براتون میگذارم ❤️
۴.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.