میز اتاقت باشم
میز اتاقت باشم
دستانت را بگذاری روی سرم
برگ کاغذی را از گوشه ی سینه ام برداری
شروع کنی به نوشتن
که چقدر دلت تنگ شده است.
استکان چایت باشم
مرا آرام بلند کنی
باهم توی اتاق قدم بزنیم
و بوسه بوسه تا خاطرات
مرا مزه کنی
پاکت سیگارت باشم
جانم را نخ به نخ بکشی بیرون
بسوزم برایت
و تمام دردهایت را
دود کنم توی هوا
می توانم بارها شئ مفیدی باشم
حوله ای که موهای خیست را بغل کرده
تختی نرم که تو را شب ها به آغوش می گیرد
یا آیینه ای برای انعکاس زیبایی ات؛
اینبار ولی پنجره ام
پیراهنم را کنار بزن
صورتت را نزدیک کن
نفس نفس
بگو که دوستم داری
و با بخاری که از تنهایی ات
نشست روی سینه ام
دردهایت را یکی یکی بنویس
خودم
قطره قطره
همه
ر
ا
آ
ب
میکنم برایت
#حمید_جدیدی
دستانت را بگذاری روی سرم
برگ کاغذی را از گوشه ی سینه ام برداری
شروع کنی به نوشتن
که چقدر دلت تنگ شده است.
استکان چایت باشم
مرا آرام بلند کنی
باهم توی اتاق قدم بزنیم
و بوسه بوسه تا خاطرات
مرا مزه کنی
پاکت سیگارت باشم
جانم را نخ به نخ بکشی بیرون
بسوزم برایت
و تمام دردهایت را
دود کنم توی هوا
می توانم بارها شئ مفیدی باشم
حوله ای که موهای خیست را بغل کرده
تختی نرم که تو را شب ها به آغوش می گیرد
یا آیینه ای برای انعکاس زیبایی ات؛
اینبار ولی پنجره ام
پیراهنم را کنار بزن
صورتت را نزدیک کن
نفس نفس
بگو که دوستم داری
و با بخاری که از تنهایی ات
نشست روی سینه ام
دردهایت را یکی یکی بنویس
خودم
قطره قطره
همه
ر
ا
آ
ب
میکنم برایت
#حمید_جدیدی
۲.۷k
۰۸ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.