قانون عشق p79
برای اینکه ادامه پیدا نکنه گفتم: مامان بابا بشینید من برم یه چیزی بیارم بخورید
مامان رفت به سمت بچه تو بغلش گرفتتش: اییی خدااا نگاش کن چقد با نمکه و گوگولیه ......الهی مادربزرگ فدات بشه
بابا هم بغلش کرد و رو مبل نشست: چند ماهشه دخترم؟
من: کمتر از یه هفته
میوه اینا رو گذاشتم رو میز خودمم با اینکه کمر درد داشتم بدون هیچ حرفی نشستم
جونگ کوک شماتت بار نگاهم کرد و گفت :میون سو اینقد از خودت کار نکش.....یادت رفته دکتر چیگفتش
مامان پرسید : مگه میون سو چش شده
جونگ کوک: دکتر گف چون تو دوران بارداری بهش فشار اومده باید بستری بمونه..... ولی خودش اصرار کرد برگرده خونه .....الانم استراحت مطلقه ولی بازم کار میکنه ....هر چی بهش میگم مراعات کن گوش نمیده
مامان: عزیزم میخوام چند روز پیشت بمونم کمک کنم
لبخند زدم: مرسی مامان
مامان: پدرت هم یه کار هایی داره ک باید انجام بده
من: چه کارایی
مامان ب بابا اشاره کرد ک بگه: میخوام از این خونه بیاید بیرون ......براتون یه خونه میگیرم و حال جونگ کوک هم که بهتر شد میبرمش شرکت
جونگ کوک سرشو پایین انداخت و گفت: لطف دارید آقای چانگ ولی نمیخوام بیشتر از این زیر دین شما باشم .......وقتی دیگه از شر ویلچر خلاص شم خودم کار میکنم و زندگیمونو میسازم
بابا: این چ حرفیه ...درسته که من با ازدواجتون مخالف بودم و الان هم ازم بپرسن بازم مخالفم .....ولی چیکار کنم از کل دنیا یه دختر که بیشتر ندارم،
که اونم عاشق تو شده ....با همه اتفاقات به عنوان پدرش باید کمکش کنم .......برای اینکه توهم موذب نشی فعلا میارمت تو شرکت کار کنی و بهت فرصت میدم تا اشتباهاتت رو جبران کنی
جونگ کوک: حتما حتما باور کنین تصمیم دارم میون سو و پسرم رو خوشبخت کنم
لبخند رضایت بخشی رو صورت بابا پدیدار شد
بلند شد و سر جونگ کوکو بوسید: خوبه پسرم
مامان رفت به سمت بچه تو بغلش گرفتتش: اییی خدااا نگاش کن چقد با نمکه و گوگولیه ......الهی مادربزرگ فدات بشه
بابا هم بغلش کرد و رو مبل نشست: چند ماهشه دخترم؟
من: کمتر از یه هفته
میوه اینا رو گذاشتم رو میز خودمم با اینکه کمر درد داشتم بدون هیچ حرفی نشستم
جونگ کوک شماتت بار نگاهم کرد و گفت :میون سو اینقد از خودت کار نکش.....یادت رفته دکتر چیگفتش
مامان پرسید : مگه میون سو چش شده
جونگ کوک: دکتر گف چون تو دوران بارداری بهش فشار اومده باید بستری بمونه..... ولی خودش اصرار کرد برگرده خونه .....الانم استراحت مطلقه ولی بازم کار میکنه ....هر چی بهش میگم مراعات کن گوش نمیده
مامان: عزیزم میخوام چند روز پیشت بمونم کمک کنم
لبخند زدم: مرسی مامان
مامان: پدرت هم یه کار هایی داره ک باید انجام بده
من: چه کارایی
مامان ب بابا اشاره کرد ک بگه: میخوام از این خونه بیاید بیرون ......براتون یه خونه میگیرم و حال جونگ کوک هم که بهتر شد میبرمش شرکت
جونگ کوک سرشو پایین انداخت و گفت: لطف دارید آقای چانگ ولی نمیخوام بیشتر از این زیر دین شما باشم .......وقتی دیگه از شر ویلچر خلاص شم خودم کار میکنم و زندگیمونو میسازم
بابا: این چ حرفیه ...درسته که من با ازدواجتون مخالف بودم و الان هم ازم بپرسن بازم مخالفم .....ولی چیکار کنم از کل دنیا یه دختر که بیشتر ندارم،
که اونم عاشق تو شده ....با همه اتفاقات به عنوان پدرش باید کمکش کنم .......برای اینکه توهم موذب نشی فعلا میارمت تو شرکت کار کنی و بهت فرصت میدم تا اشتباهاتت رو جبران کنی
جونگ کوک: حتما حتما باور کنین تصمیم دارم میون سو و پسرم رو خوشبخت کنم
لبخند رضایت بخشی رو صورت بابا پدیدار شد
بلند شد و سر جونگ کوکو بوسید: خوبه پسرم
۸۰.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.