پارت ۳۴
~سلام
+سوار شو
نونا سوار شد
~کجا میریم
+قبرستون
~مگه من مجبورت کردم با من نامزد باشی که اینحوری برخورد میکنی
+میشه حرف نزنی...الان خیلی عصبانیم حتی میتونم بکشمت
نونا با استرس خودشو چسبوند به صندلی و یونگی به سمت شرکت رفت
+پیاده شو
رفتن بالا
تق تق تق
×بلی
+چرا تو همش درو باز میکنی؟
×چون کوچیک ترمو بهم زور میگن
+اخییی
✓کیه کیه در میزنه
+تو چرا بعد از کوک همیشه نیای دم در
✓چون بزرگترم و باید نظارت کنم
+پوففف بیا تو
∆سَ لا مممم
+علیک
∆چته
+جیمین بیا تو اتاق.....
یونگی دست جیمینو کشیدو با خودش برد اتاق و درو قفل کرد
∆عه.. عا.. بله
+الان مثلا ترسیدی؟
∆عااا.. نه بابا ترس کجا بود
+بابا کاریت ندارم اروم باش... میشه بیام بغلت
ویو جیمین
درست شنیدمممم
واتتتتتت
∆عاا... اره
که با سرعت اومد بغلم و سفت گرفتتم
∆چیزی شده؟
دیدم داره گریه میکنهههههه پشمامممم.... با صدای لرزون حرف میزد
+م م میدونی... دیگه نمیکشم.... جیمین... نمیتونم دیگه
∆چیشده مگه
+ت.... تو راه برام پیامک اومده... قرار دادم.. شده یه سال...
∆کدوم قرار داد
+ازدواجم..... ازدواجم با نونا
∆خب.... میتونی قرار دادو فسخ کنی
+اره... اره ولی بهم نصف پولو نمیدن
∆ببین منو.... من بهت پول میدم نگران نباش الان دیگه فقط مادرت نیست تو یه برادرو یه بابا داری
+... واقعا؟
∆واقعا سر این داستان داری گریه میکنی؟
+نه....اولا فقط چشمام عرق کرده... دوما.. فکر کنم... فکر کنم عاشق شدم
ای بابا اینم هی یا ازدواج میخواد بکنه یا عاشق.. جیمین دیوونه این عاشق این شدی؟
∆خب این چیش بده
+خب ولی اون یکی دیگرو دوست داره
∆بابا کوفت ولش اوکی میشه... ناراحت نباش خودم برات حلش میکنم... الانم برو دست صورتتو بشور بیا بیرون که میخوایم با مونا بازی کنیم
ویو ادمین
یونگی زیر لب گفت
+دیدی راست میگفتم
∆چی؟
+هیچی.. فقط احساس میکنم اونی که دوسش دارم واقعا دلش پیش یکی دیگس
∆الان بهش فکر نکن... راستی میگم مونا به نظرت بازیش خیلی باحال نیست؟
دوباره اروم یونگی با خودش حرف میزد
+هیی.. پس درسته.....
+سوار شو
نونا سوار شد
~کجا میریم
+قبرستون
~مگه من مجبورت کردم با من نامزد باشی که اینحوری برخورد میکنی
+میشه حرف نزنی...الان خیلی عصبانیم حتی میتونم بکشمت
نونا با استرس خودشو چسبوند به صندلی و یونگی به سمت شرکت رفت
+پیاده شو
رفتن بالا
تق تق تق
×بلی
+چرا تو همش درو باز میکنی؟
×چون کوچیک ترمو بهم زور میگن
+اخییی
✓کیه کیه در میزنه
+تو چرا بعد از کوک همیشه نیای دم در
✓چون بزرگترم و باید نظارت کنم
+پوففف بیا تو
∆سَ لا مممم
+علیک
∆چته
+جیمین بیا تو اتاق.....
یونگی دست جیمینو کشیدو با خودش برد اتاق و درو قفل کرد
∆عه.. عا.. بله
+الان مثلا ترسیدی؟
∆عااا.. نه بابا ترس کجا بود
+بابا کاریت ندارم اروم باش... میشه بیام بغلت
ویو جیمین
درست شنیدمممم
واتتتتتت
∆عاا... اره
که با سرعت اومد بغلم و سفت گرفتتم
∆چیزی شده؟
دیدم داره گریه میکنهههههه پشمامممم.... با صدای لرزون حرف میزد
+م م میدونی... دیگه نمیکشم.... جیمین... نمیتونم دیگه
∆چیشده مگه
+ت.... تو راه برام پیامک اومده... قرار دادم.. شده یه سال...
∆کدوم قرار داد
+ازدواجم..... ازدواجم با نونا
∆خب.... میتونی قرار دادو فسخ کنی
+اره... اره ولی بهم نصف پولو نمیدن
∆ببین منو.... من بهت پول میدم نگران نباش الان دیگه فقط مادرت نیست تو یه برادرو یه بابا داری
+... واقعا؟
∆واقعا سر این داستان داری گریه میکنی؟
+نه....اولا فقط چشمام عرق کرده... دوما.. فکر کنم... فکر کنم عاشق شدم
ای بابا اینم هی یا ازدواج میخواد بکنه یا عاشق.. جیمین دیوونه این عاشق این شدی؟
∆خب این چیش بده
+خب ولی اون یکی دیگرو دوست داره
∆بابا کوفت ولش اوکی میشه... ناراحت نباش خودم برات حلش میکنم... الانم برو دست صورتتو بشور بیا بیرون که میخوایم با مونا بازی کنیم
ویو ادمین
یونگی زیر لب گفت
+دیدی راست میگفتم
∆چی؟
+هیچی.. فقط احساس میکنم اونی که دوسش دارم واقعا دلش پیش یکی دیگس
∆الان بهش فکر نکن... راستی میگم مونا به نظرت بازیش خیلی باحال نیست؟
دوباره اروم یونگی با خودش حرف میزد
+هیی.. پس درسته.....
۶.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.