رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
فصل دو
پارت چهل و پنج
اینو میگه و از اتاق خارج میشه...
گوشیمو برمیدارم گوشی قبلی خودم که نمیدونم چش شد و کجاست این گوشی جدیدمه که خاله برام گرفت.
دلم برای خانوادم تنگ شده
حس انتقام از ارشیا ولم نمیکنه....
از وقتی با این خانم اشنا شدم نمیزاره هیچ جن بدی بهم صدمه بزنه چرا شو نمیدونم فقط میدونم مرموزه
یه اهنگ میزارم
زندگی چقد کسل کنندست
خاله نرگس نمیدونم چرا بچه نداره انگار همسر هم نداره کاش بدونم چرا هم سن های اون الان همه ازدواج کردن و بچه دارن
کاش مامان منم مثل اون بود
خیلی مهربونه.....
فقط به این فکر میکردم که ایندم چی میشههه
و چطور از ارشیا انتقام بگیرم
هنوز هم جای کتک های ارشیا درد میکرد صورتمو داغون کرده بود یه سری عمل انجام دادم ولی قیافه قبلی خودمو دوست داشتم
اون همه چیو ازم گرفت
ای لعنت بهش لعنت فقط
خاله نرگس میاد تو اتاق:
امشب اماده شو میریم بیرون
گفتم: کجا نمیشه من نیام
گفت: نه نمیشه یه جلسه
الان هم اماده شو بریم بیرون برات لباس بگیرم برا امشب گفتم خاله خو 😐😭
خستم بود دلم نمیخواست برم
ادامه دارد.....
فصل دو
پارت چهل و پنج
اینو میگه و از اتاق خارج میشه...
گوشیمو برمیدارم گوشی قبلی خودم که نمیدونم چش شد و کجاست این گوشی جدیدمه که خاله برام گرفت.
دلم برای خانوادم تنگ شده
حس انتقام از ارشیا ولم نمیکنه....
از وقتی با این خانم اشنا شدم نمیزاره هیچ جن بدی بهم صدمه بزنه چرا شو نمیدونم فقط میدونم مرموزه
یه اهنگ میزارم
زندگی چقد کسل کنندست
خاله نرگس نمیدونم چرا بچه نداره انگار همسر هم نداره کاش بدونم چرا هم سن های اون الان همه ازدواج کردن و بچه دارن
کاش مامان منم مثل اون بود
خیلی مهربونه.....
فقط به این فکر میکردم که ایندم چی میشههه
و چطور از ارشیا انتقام بگیرم
هنوز هم جای کتک های ارشیا درد میکرد صورتمو داغون کرده بود یه سری عمل انجام دادم ولی قیافه قبلی خودمو دوست داشتم
اون همه چیو ازم گرفت
ای لعنت بهش لعنت فقط
خاله نرگس میاد تو اتاق:
امشب اماده شو میریم بیرون
گفتم: کجا نمیشه من نیام
گفت: نه نمیشه یه جلسه
الان هم اماده شو بریم بیرون برات لباس بگیرم برا امشب گفتم خاله خو 😐😭
خستم بود دلم نمیخواست برم
ادامه دارد.....
۹.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.