سلام به فسیلا و نفتای گلم من پس از سالها گشادی اومدمممم
(از اونجایی که یاندره و عاشقانه مساوی بودن ترکیبی مینویسم)
پرش زمانی به عمارت مایکی
ویو میسا
چشمامو باز کردم داخل حیاطه عمارت مایکی بودیم خود به خود حالم بد شد یاد تمام خاطره های بدم افتادم ولی از همه ی اینا مهم تر دخترمه
از زبون ادمین
بادیگارد ها دسته ایسومی رو کشیدن داخل عمارت
از اون طرف داشتن سورا رو میکشیدن میبردن
سورا:مامانننننن
میسا:آهایییی ولش کنیددد
سورا رو بردن داخل اتاق و درو روش بستن بادیگارد ها هم رفتن فقط میسا وصت اتاق مونده بود که...
مایکی: بعد از این همه سال بلخره پیدات کردم میساکی
میسا: دخترمو کجا بردی عوضی؟
مایکی: فکر نکنم لحنه حرف زدنتو دوست داشته باشم
میسا: برام مهم نیست بگو با دخترم چیکار کردی
مایکی: مگه مهمه که کجاست؟
میسا: تو در حقش احساسه مسعولیت نداری ولی من مادرشم
(توجه داشته باشید تمام حرفایه میسا با لحن تنفر آمیزه)
مایکی:پس که اینطور خوب نظرت چیه که تمام عذابی که تو مدت نبودنت کشیدم رو تجربه کنی؟
میسا:چی؟
مایکی: از این به بعد فقط آخر هفته ها دخترتو میبینیش ولی اگه عزیتم کنی میشه ماهی یه بار
میسا: ازت متنفرم
مایکی دختر کوچولوش رو در آغوش میگیره و تمام استرسی که در نبودش کشیده رو رها میکنه شاید وقتشه که میساکی معشوقه اش رو قبول کنه شاید واقعا دوسش داره
.
.
.
.
.
..
.
.
یک سال بعد
میسا:مایکی انقدر سورا رو عزیت نکننننن
مایکی: دختر خودمههههه عزیتش نمیکنم داریم بازی میکنیممم
میسا: از دست شما دوتا روانییییی
این فیکمون هم تموم شد فعلاااااا💞💞
پرش زمانی به عمارت مایکی
ویو میسا
چشمامو باز کردم داخل حیاطه عمارت مایکی بودیم خود به خود حالم بد شد یاد تمام خاطره های بدم افتادم ولی از همه ی اینا مهم تر دخترمه
از زبون ادمین
بادیگارد ها دسته ایسومی رو کشیدن داخل عمارت
از اون طرف داشتن سورا رو میکشیدن میبردن
سورا:مامانننننن
میسا:آهایییی ولش کنیددد
سورا رو بردن داخل اتاق و درو روش بستن بادیگارد ها هم رفتن فقط میسا وصت اتاق مونده بود که...
مایکی: بعد از این همه سال بلخره پیدات کردم میساکی
میسا: دخترمو کجا بردی عوضی؟
مایکی: فکر نکنم لحنه حرف زدنتو دوست داشته باشم
میسا: برام مهم نیست بگو با دخترم چیکار کردی
مایکی: مگه مهمه که کجاست؟
میسا: تو در حقش احساسه مسعولیت نداری ولی من مادرشم
(توجه داشته باشید تمام حرفایه میسا با لحن تنفر آمیزه)
مایکی:پس که اینطور خوب نظرت چیه که تمام عذابی که تو مدت نبودنت کشیدم رو تجربه کنی؟
میسا:چی؟
مایکی: از این به بعد فقط آخر هفته ها دخترتو میبینیش ولی اگه عزیتم کنی میشه ماهی یه بار
میسا: ازت متنفرم
مایکی دختر کوچولوش رو در آغوش میگیره و تمام استرسی که در نبودش کشیده رو رها میکنه شاید وقتشه که میساکی معشوقه اش رو قبول کنه شاید واقعا دوسش داره
.
.
.
.
.
..
.
.
یک سال بعد
میسا:مایکی انقدر سورا رو عزیت نکننننن
مایکی: دختر خودمههههه عزیتش نمیکنم داریم بازی میکنیممم
میسا: از دست شما دوتا روانییییی
این فیکمون هم تموم شد فعلاااااا💞💞
۳.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.