گنا.هکار
دیانا.. میشه بخوابیم.
ارسلان. اره.
دیانا.. چشامو بستم. تا خوابم بیاد
ارسلان دیانا بیشتر تو بغلم گرفتم خوابیدم.
____(¹
نیکا... با متین تو راه خونه بودیم که رسیدیم... رفتم داخل خونه که سکوت بود.... داداش... بدو کردم... اتاق ارسلان.... داداش... (؛
متین. نیکا چیشد.... اع اینا.
نیکا.. وای چقدر قشنگ خوابیدن..
متین. بیا بریم.
نیکا. اره.
عصمت اشتی کردن.
نیکا.. وای.... خاله. اروم.
عصمت... ببخشید... شماهم که اومدین.
نیکا.. اره.... دلم تنگ شده بود😅
عصمت.. صبحانه خوردین.
نیکا. اره بابا ساعت دوازده ظهره.
عصمت... منم دیر اومدم. بچه ها رو بلند کن بیان پایین.
نیکا. چشم.
متین.... من برم لباس ها مو عوض کنم.
نیکا. باش. ... اروم رفتم سمت ارسلان.... با دست تکونش دادم.. ارسلان... داداشی... ارســـلان.
ارسلان... هوم.
نیکا.... پاشو.
ارسلان.. از بغل دیانا اومدم بیرون که دیم نیکا روبه رومه.
نیکا. سلام.
ارسلان. سلام. چه زود.
نیکا.. اره خب... میگم اشتی کردین.
ارسلان... یه نگاه بهش کردم. که خیلی مظلوم خوابیده بود. .....ارع
نیکا. وایییییییییی.
ارسلان. هیس اروم.
نیکا. اع.. ببخشید... بیا بریم. صبحانه.بخور..
ارسلان. باشه.
نیکا. پایین منتظرم.
ارسلان. خب. باشه.
نیکا. 😅فعلا... رفتم. پایین.. که متینم اومد.
متین. بیدار کردی.
نیکا اره.
متین. بریم. پس.
عصمت.. خب خاله خوش گذشت.
نیکا... نشیتم. رو صندلی و. همه چیز گفتم.
عصمت پس خوش گذشت ههه.
نیکا. هوم.
ارسلان... با چشای پوف کرده اومدم پایین دست صورتمو شستم.
عصمت.... خوبی پسرم.
ارسلان. سلام خاله.
عصمت. سلام.... میگم چیزت شد.
ارسلان. چطور.
عصمت... احساس میکنم.. مریضی.
ارسلان... خب.
متین.. سلام.. داش ارسلان.
ارسلان. به. متین. بغل. کردم.
متین.. محکم فشارش دادم. که.
ارسلان. اخ.
متین... 😶😶🤨چیشد.
ارسلان... کتک خوردم. واسه. همونه.
نیکا. جانم.
عصمت.. بیا اینجا.
ارسلان... قبل از اینکه دیانا بیاد پایین همه چیزو گفتم که چه اتفاقی افتاده
نیکا... یعنی زدنت.
متین. بابا میگه که محمد بیشعور این کارو کرده.
عصمت.. همش میخوان بین این دوتا رو بهم بزنن چه مرضی دارن.
ارسلان. نمیدونم... ولی اینطور شده بود
دیانا.... بلند شدم. دیدم. ارسلان.. نیست.... نکنه رفته... بلند داد. زدم. فرار. کردم. پایین.. ارسلان... ارسلان........... لا...... ن.... ا....رسلان.
ار... ــــس.
ارسلان 😳😳😳
نیکا... چشه. این.
متین 😑😑😑😐نمیدونم.
عصمت. خوبی دخترم.
دیانا. 😦😦ا. ره. فکر کردم. رفتی.
ارسلان. 😅بیا صبحانه. تو بخور.
دیانا... رفتم. دست صورتمو یه آب زدم.. و. اومدم.. کنار. ارسلان نشستم.
ارسلان. خوبی الان. .
دیانا. هوم.
نیکا.. میبینم که اشتی. کردین.
دیانا... یه جو.. رای.
ارسلان.. جان. یه جورایی.... 😕
دیانا.. اره.
ارسلان.. الان. حال نداره واسه همون چرت و پرت میگه.
دیانا🙂با دست زدم. بعد سینه خفه😎
ارسلان. چشم.. چشـ........ ـم. بفرمایید ملکه صبحانه نتونو بخورین.
متین 😅😅نوش جان.
دیانا... نمیخورین. مگه.
نیکا. دیانا جان ساعت ۱۲ظهره دقت کردی عزیزم.
دیانا. اها.
ارسلان... بزارین بخوریم. دیگه.
نیکا. چشم.. متین... بیا بریم. بالا کارت دارم.
متین بریم
ارسلان. اره.
دیانا.. چشامو بستم. تا خوابم بیاد
ارسلان دیانا بیشتر تو بغلم گرفتم خوابیدم.
____(¹
نیکا... با متین تو راه خونه بودیم که رسیدیم... رفتم داخل خونه که سکوت بود.... داداش... بدو کردم... اتاق ارسلان.... داداش... (؛
متین. نیکا چیشد.... اع اینا.
نیکا.. وای چقدر قشنگ خوابیدن..
متین. بیا بریم.
نیکا. اره.
عصمت اشتی کردن.
نیکا.. وای.... خاله. اروم.
عصمت... ببخشید... شماهم که اومدین.
نیکا.. اره.... دلم تنگ شده بود😅
عصمت.. صبحانه خوردین.
نیکا. اره بابا ساعت دوازده ظهره.
عصمت... منم دیر اومدم. بچه ها رو بلند کن بیان پایین.
نیکا. چشم.
متین.... من برم لباس ها مو عوض کنم.
نیکا. باش. ... اروم رفتم سمت ارسلان.... با دست تکونش دادم.. ارسلان... داداشی... ارســـلان.
ارسلان... هوم.
نیکا.... پاشو.
ارسلان.. از بغل دیانا اومدم بیرون که دیم نیکا روبه رومه.
نیکا. سلام.
ارسلان. سلام. چه زود.
نیکا.. اره خب... میگم اشتی کردین.
ارسلان... یه نگاه بهش کردم. که خیلی مظلوم خوابیده بود. .....ارع
نیکا. وایییییییییی.
ارسلان. هیس اروم.
نیکا. اع.. ببخشید... بیا بریم. صبحانه.بخور..
ارسلان. باشه.
نیکا. پایین منتظرم.
ارسلان. خب. باشه.
نیکا. 😅فعلا... رفتم. پایین.. که متینم اومد.
متین. بیدار کردی.
نیکا اره.
متین. بریم. پس.
عصمت.. خب خاله خوش گذشت.
نیکا... نشیتم. رو صندلی و. همه چیز گفتم.
عصمت پس خوش گذشت ههه.
نیکا. هوم.
ارسلان... با چشای پوف کرده اومدم پایین دست صورتمو شستم.
عصمت.... خوبی پسرم.
ارسلان. سلام خاله.
عصمت. سلام.... میگم چیزت شد.
ارسلان. چطور.
عصمت... احساس میکنم.. مریضی.
ارسلان... خب.
متین.. سلام.. داش ارسلان.
ارسلان. به. متین. بغل. کردم.
متین.. محکم فشارش دادم. که.
ارسلان. اخ.
متین... 😶😶🤨چیشد.
ارسلان... کتک خوردم. واسه. همونه.
نیکا. جانم.
عصمت.. بیا اینجا.
ارسلان... قبل از اینکه دیانا بیاد پایین همه چیزو گفتم که چه اتفاقی افتاده
نیکا... یعنی زدنت.
متین. بابا میگه که محمد بیشعور این کارو کرده.
عصمت.. همش میخوان بین این دوتا رو بهم بزنن چه مرضی دارن.
ارسلان. نمیدونم... ولی اینطور شده بود
دیانا.... بلند شدم. دیدم. ارسلان.. نیست.... نکنه رفته... بلند داد. زدم. فرار. کردم. پایین.. ارسلان... ارسلان........... لا...... ن.... ا....رسلان.
ار... ــــس.
ارسلان 😳😳😳
نیکا... چشه. این.
متین 😑😑😑😐نمیدونم.
عصمت. خوبی دخترم.
دیانا. 😦😦ا. ره. فکر کردم. رفتی.
ارسلان. 😅بیا صبحانه. تو بخور.
دیانا... رفتم. دست صورتمو یه آب زدم.. و. اومدم.. کنار. ارسلان نشستم.
ارسلان. خوبی الان. .
دیانا. هوم.
نیکا.. میبینم که اشتی. کردین.
دیانا... یه جو.. رای.
ارسلان.. جان. یه جورایی.... 😕
دیانا.. اره.
ارسلان.. الان. حال نداره واسه همون چرت و پرت میگه.
دیانا🙂با دست زدم. بعد سینه خفه😎
ارسلان. چشم.. چشـ........ ـم. بفرمایید ملکه صبحانه نتونو بخورین.
متین 😅😅نوش جان.
دیانا... نمیخورین. مگه.
نیکا. دیانا جان ساعت ۱۲ظهره دقت کردی عزیزم.
دیانا. اها.
ارسلان... بزارین بخوریم. دیگه.
نیکا. چشم.. متین... بیا بریم. بالا کارت دارم.
متین بریم
۱۹۸.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.