پرستار بچم پارت ۵۵
جیمین:بزار باهات رابطه داشته باشم
ات:چیییییییی؟ جیمین چی میگی
جیمین:نه اشتباه فهمیدی منظورم اینه وانمود کنیم
ات:نمیفهمم
جیمین: ببین منظورم اینه وانمود کنیم که رابطه داریم
که ازت زده بشه و دیگه بیخیالت بشه
ات:فکر میکنم بهش*اروم*
جیمین:پاشو بریم بخوابیم
ات:باشه
+ایده خوبی نبود واقعا راضی نبودم ولی انگار تنها راهه که دیگه راحت بشم از دستش
بخاطر خودش اینکارو میکنم اگر میفهمید:)
رفتم توی حموم زیر دوش ایستادم آب و باز کردم و به اتفاقای امروز فکر کردم ، ولی تنها چیزی که الان خوشحالم میکنه اینه که کوک دوسم داره:) اشکال نداره میدونم سخته ولی با این کارم راحتش میکنم آره! من انجامش میدم دوش و بستم حوله رو دور بدنم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون دیدم جیمین روی تخت دراز کشیده داره بهم نگاه میکنه
ات:هی چشماتو ببند
جیمین:کارت دارم*خمار*
ات:چی؟
جیمین:هنوز جوابمو ندادی*سمتت میاد و خمار نگات میکنه*
ات:ج...جواب چی تو؟*عقب عقب میری*
جیمین:جواب اعترافمو
ات:من.....
راوی:جیمین به خوبی می دونست میخواد چی بگه! توی قلب کوچیک اون دختر فقد و فقد اسمی به نام جئون جونگ کوک وجود داشت نه بیشتر !
جیمین سعی کرد خودش رو از این قضیه پرت کنه و با آغاز بوسه ای روی لب های دختر حس کرد روی ابراست اون دختر رو عاشقانه می پرستید خودشم نمی دونست چجوری یه پسر که افسردگی شدید داشت الان به ساده ترین چیز هم میخندید
و اون مهم ترین خصوصیت جذاب این دختر ساده بود :)
_________________________________
ات:چیییییییی؟ جیمین چی میگی
جیمین:نه اشتباه فهمیدی منظورم اینه وانمود کنیم
ات:نمیفهمم
جیمین: ببین منظورم اینه وانمود کنیم که رابطه داریم
که ازت زده بشه و دیگه بیخیالت بشه
ات:فکر میکنم بهش*اروم*
جیمین:پاشو بریم بخوابیم
ات:باشه
+ایده خوبی نبود واقعا راضی نبودم ولی انگار تنها راهه که دیگه راحت بشم از دستش
بخاطر خودش اینکارو میکنم اگر میفهمید:)
رفتم توی حموم زیر دوش ایستادم آب و باز کردم و به اتفاقای امروز فکر کردم ، ولی تنها چیزی که الان خوشحالم میکنه اینه که کوک دوسم داره:) اشکال نداره میدونم سخته ولی با این کارم راحتش میکنم آره! من انجامش میدم دوش و بستم حوله رو دور بدنم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون دیدم جیمین روی تخت دراز کشیده داره بهم نگاه میکنه
ات:هی چشماتو ببند
جیمین:کارت دارم*خمار*
ات:چی؟
جیمین:هنوز جوابمو ندادی*سمتت میاد و خمار نگات میکنه*
ات:ج...جواب چی تو؟*عقب عقب میری*
جیمین:جواب اعترافمو
ات:من.....
راوی:جیمین به خوبی می دونست میخواد چی بگه! توی قلب کوچیک اون دختر فقد و فقد اسمی به نام جئون جونگ کوک وجود داشت نه بیشتر !
جیمین سعی کرد خودش رو از این قضیه پرت کنه و با آغاز بوسه ای روی لب های دختر حس کرد روی ابراست اون دختر رو عاشقانه می پرستید خودشم نمی دونست چجوری یه پسر که افسردگی شدید داشت الان به ساده ترین چیز هم میخندید
و اون مهم ترین خصوصیت جذاب این دختر ساده بود :)
_________________________________
۳۳.۱k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.