فصل 2 قسمت 6
اتاق پر شده بود از سکوت که یکی از استف ها اومد گفت
استف:بچه ها باید تمرین کنید اماده شید که برای چهارهفته اینده اجرا دارید
ا:اومممم خوب من میرم خونه
ج:وایسا بزار من لیا رو بگم بیاد همراهت
ک:اوممم اره اره اونطوری هم اتفاقی پیش نمیاد هم تنها نمیشی
ا:عاااا میگم باشه کوک ولی لیا کیه نمیشناسمش
ج:خواهرمه مثل خودت شیرینه
ات توی بین اعضا نمیدونست چطوری حرف بزنه داشت از خجالت اب میشد که اعضا نگاش میکردن
زاویه ته
وقتی دیدم لپای ات گل انداخت یکم بیشتر نگا کردم دیدم داره خجالت میکشه معلومه چون هفتا پسر به دختر نگا کنن ادم خجالت میکشه رفتم تو گروهمون به اعضا گفتم که انقدر به ات نگا نکنید بیچاره خجالت میکشه
اعضا پیام دادن
ج:برای چی؟؟
ت:برای اینکه همش به بدبخت زل زدین
ک:شما به زن من زل زدین
جیمی:کوک اونطوریا فکر نکن به صورتش نگا نکردیم به جاهای دیگه که نگا نکردیم
ک:نه بفرما نگا کن
نام:باشه کوک انقدر بزرگش نکن تاتا بهمون گفت دیگه بس کنید
ک: ببخشید بابت این حرفا جیمین
جیمی:ول کنید من طرف اعضا و خودم معذرت خواهی میکنم بخاطر نگاها
ک:ول کنید
زاویه ات
همه سرشون تو گوشی بودن داشتن پیامک باز میکردن بجز جین رفتم پیش جین گفتم
ا:جینی بیای بریم بیرون(اروم گفت)
ج:اوکی اوکی
ا:لیا رو هم رنگ بزن بیاد
ج:نمیخواد تو کمپانی هستش میریم دنبالش
ا:اوکی اوکی حالا اروم اروم بریم بیرون تا نفهمیدن
ج:باشه تو برو منم میام
ا:اوکی
ات رفت بیرون اعضا سرشونو از گوشی اوردن بیرون
ی:اعه پس ات کجاست؟
ج:شما سرتون تو گوشی بود منم به لیا پیام دادم لیا اومد ات رو براش(الکی گفتش 😔💀)
ک:عااا چرا انقدر زود
ج:دیگه دیگه
نام :خوب بریم سر تمرین بجای این حرفا
ج:من میرم بیرون یه چندساعتی کار دارم شما برین
جه:کجا به سلامتی؟
ج:اوممم اصن به تو چه بچه بیا برو سر تمرینت من دارم میرم بیرون دیگه دارم با دوستام میرم
همه اعضا چشاشون چهارتا شد
ج:چیه اون طوری نکنید اونا دوستای معمولین شما داداشیای منید حالا پرو نشید برید سر تمرین من یکم دیر تر میام دیگه
زوایه کوک
با اعضا داشتم میرفتم جین داشت میرفت منم به اعضا گفتم پایین اروم گفتم داشتم جین رو دید میزدم دیدم که لیا و ات وایسادن اونجا و جین هم داره با اشاره میگه بدویید بدویید منم گفتم یونگی و تهیونگ و جیمین باهام بیان و بقیه برن
ت:داداش چیکار مون داشتی
ک:میخوام ببینم که این سه نفر دارن چیکار میکنن
جیمی:هیچکار دارن میرن بیرون
ک:اخه ینفر دیگه همراهشون بود
ی:منم دارم شک میکنم کوک داداش منم باهات میام
ت:خاک تو سرتون یعنی انقدر بهشون بی اعتمادی؟
ک:نه داداش فقط میخوام بدونم کجا میرن
ی:یدفعه دیدی که جین رفتش یجایی با لیا بعد مرده و ات پیش هم بودن مرد یکاری دیگه ای کرد میخوای چیکار کنی اون وقت تهیونگ جان؟
ت:اومم خوب باشه منم میام
جیمی:منم مثل بچه فامیلا هرجا که میرین میام (خنده های زیاد)
اون سه نفره کمی خندیدن و کوک گفت مع دیگه بریم
ۅ...
ادامـــهــــدارد
بچه ها اینو تغییر دادم امروزم پارت میدم
استف:بچه ها باید تمرین کنید اماده شید که برای چهارهفته اینده اجرا دارید
ا:اومممم خوب من میرم خونه
ج:وایسا بزار من لیا رو بگم بیاد همراهت
ک:اوممم اره اره اونطوری هم اتفاقی پیش نمیاد هم تنها نمیشی
ا:عاااا میگم باشه کوک ولی لیا کیه نمیشناسمش
ج:خواهرمه مثل خودت شیرینه
ات توی بین اعضا نمیدونست چطوری حرف بزنه داشت از خجالت اب میشد که اعضا نگاش میکردن
زاویه ته
وقتی دیدم لپای ات گل انداخت یکم بیشتر نگا کردم دیدم داره خجالت میکشه معلومه چون هفتا پسر به دختر نگا کنن ادم خجالت میکشه رفتم تو گروهمون به اعضا گفتم که انقدر به ات نگا نکنید بیچاره خجالت میکشه
اعضا پیام دادن
ج:برای چی؟؟
ت:برای اینکه همش به بدبخت زل زدین
ک:شما به زن من زل زدین
جیمی:کوک اونطوریا فکر نکن به صورتش نگا نکردیم به جاهای دیگه که نگا نکردیم
ک:نه بفرما نگا کن
نام:باشه کوک انقدر بزرگش نکن تاتا بهمون گفت دیگه بس کنید
ک: ببخشید بابت این حرفا جیمین
جیمی:ول کنید من طرف اعضا و خودم معذرت خواهی میکنم بخاطر نگاها
ک:ول کنید
زاویه ات
همه سرشون تو گوشی بودن داشتن پیامک باز میکردن بجز جین رفتم پیش جین گفتم
ا:جینی بیای بریم بیرون(اروم گفت)
ج:اوکی اوکی
ا:لیا رو هم رنگ بزن بیاد
ج:نمیخواد تو کمپانی هستش میریم دنبالش
ا:اوکی اوکی حالا اروم اروم بریم بیرون تا نفهمیدن
ج:باشه تو برو منم میام
ا:اوکی
ات رفت بیرون اعضا سرشونو از گوشی اوردن بیرون
ی:اعه پس ات کجاست؟
ج:شما سرتون تو گوشی بود منم به لیا پیام دادم لیا اومد ات رو براش(الکی گفتش 😔💀)
ک:عااا چرا انقدر زود
ج:دیگه دیگه
نام :خوب بریم سر تمرین بجای این حرفا
ج:من میرم بیرون یه چندساعتی کار دارم شما برین
جه:کجا به سلامتی؟
ج:اوممم اصن به تو چه بچه بیا برو سر تمرینت من دارم میرم بیرون دیگه دارم با دوستام میرم
همه اعضا چشاشون چهارتا شد
ج:چیه اون طوری نکنید اونا دوستای معمولین شما داداشیای منید حالا پرو نشید برید سر تمرین من یکم دیر تر میام دیگه
زوایه کوک
با اعضا داشتم میرفتم جین داشت میرفت منم به اعضا گفتم پایین اروم گفتم داشتم جین رو دید میزدم دیدم که لیا و ات وایسادن اونجا و جین هم داره با اشاره میگه بدویید بدویید منم گفتم یونگی و تهیونگ و جیمین باهام بیان و بقیه برن
ت:داداش چیکار مون داشتی
ک:میخوام ببینم که این سه نفر دارن چیکار میکنن
جیمی:هیچکار دارن میرن بیرون
ک:اخه ینفر دیگه همراهشون بود
ی:منم دارم شک میکنم کوک داداش منم باهات میام
ت:خاک تو سرتون یعنی انقدر بهشون بی اعتمادی؟
ک:نه داداش فقط میخوام بدونم کجا میرن
ی:یدفعه دیدی که جین رفتش یجایی با لیا بعد مرده و ات پیش هم بودن مرد یکاری دیگه ای کرد میخوای چیکار کنی اون وقت تهیونگ جان؟
ت:اومم خوب باشه منم میام
جیمی:منم مثل بچه فامیلا هرجا که میرین میام (خنده های زیاد)
اون سه نفره کمی خندیدن و کوک گفت مع دیگه بریم
ۅ...
ادامـــهــــدارد
بچه ها اینو تغییر دادم امروزم پارت میدم
۵.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.