پارت اول بهترین شب
پارت اول بهترین شب
منو دوستم ملیکا میدونستیم که امشب شب آرزوهاست خیلی مشتاق بودیم که شب بشه و آرزو کنیم توی خونه تنها بودیم انقدر صبر کردیم تا شب شد و ستاره ها در اومدن اون ستاره درخشان رو جفتمون دیدیم و آرزو کردیم که تمامی شخصیت های انیمهی سگ های ولگرد با نگو واقعی بشن آرزو هر دوتامون این بود بعدش چند ثانیه چشمامونو بستیم و برگشتیم توی خونه که دیدیم همه شخصیت ها اونجا بودن و واقعی بودن هر دوتامون خشکمون زده بود چشمامون درشت و هنگ کرده بودیم رفتیم جلو تر اونا همگی بهمون سلام کردن ما شکه شده بودیم و با ته ته پته سلام کردیم فکر کردیم داریم توهم میبینیم رفتیم جلوتر و بهشون دست زدیم و دیدیم که واقعی هستن ولی بازم باور نکردیم من به ملیکا گفتم یه جک بزن تو صورتم ببینم خوابم یا بیدار ملیکا هم گفت توهم به من جک بزن هم زمان به هم دیگه جک زدیم و دیدیم که بیداریم و خواب نمیبینیم خیلی خوشحال بودیم داشتیم بالا و پایین میپریدیم و جیغ میزدیم بعدش دازای هم اومد و با ما جیغ زد
کونیکیدا : عالی شد دوتا مثل خودش پیدا کرد
یوسانو : بس کن کونیکیدا بزار باهاشون آشنا بشیم
کونیکیدا : باشه من حرفی ندارم
یوسانو : من یوسانو هستم از آشنایتون خوشبختم
من و ملیکا گفتیم ما همه شما رو میشناسیم
همشون موندن که ما چطور اونا رو میشناسیم
رئس موری : شما دوتا چطور ماهارو میشناسید نکنه با ما دشمنید
نه نه ما باشماها دشمن نیستیم ما عاشق همه شماها هستیم این چه حرفیه
رئس فوکوزاوا : الان دیر وقته باید بخوابیم فردا با هم حرف بزنید
اینجا جایی برای خوابیدن هست؟
بله بله هست
رئس فوکوزاوا : خوب میشه بگید ما کجا باید بخوابیم؟
شماها همین جا بایستید ما الان میاییم
باشه
منو ملیکا رفتیم تشک و پتو و بالش بیاریم اوردیم براشون پهن کردیم و گفتیم بفرمایید بخوابید
رئس فوکوزاوا : ممنون
خواهش میکنیم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
منتظر پارت بعدی هم باشید ممنون
منو دوستم ملیکا میدونستیم که امشب شب آرزوهاست خیلی مشتاق بودیم که شب بشه و آرزو کنیم توی خونه تنها بودیم انقدر صبر کردیم تا شب شد و ستاره ها در اومدن اون ستاره درخشان رو جفتمون دیدیم و آرزو کردیم که تمامی شخصیت های انیمهی سگ های ولگرد با نگو واقعی بشن آرزو هر دوتامون این بود بعدش چند ثانیه چشمامونو بستیم و برگشتیم توی خونه که دیدیم همه شخصیت ها اونجا بودن و واقعی بودن هر دوتامون خشکمون زده بود چشمامون درشت و هنگ کرده بودیم رفتیم جلو تر اونا همگی بهمون سلام کردن ما شکه شده بودیم و با ته ته پته سلام کردیم فکر کردیم داریم توهم میبینیم رفتیم جلوتر و بهشون دست زدیم و دیدیم که واقعی هستن ولی بازم باور نکردیم من به ملیکا گفتم یه جک بزن تو صورتم ببینم خوابم یا بیدار ملیکا هم گفت توهم به من جک بزن هم زمان به هم دیگه جک زدیم و دیدیم که بیداریم و خواب نمیبینیم خیلی خوشحال بودیم داشتیم بالا و پایین میپریدیم و جیغ میزدیم بعدش دازای هم اومد و با ما جیغ زد
کونیکیدا : عالی شد دوتا مثل خودش پیدا کرد
یوسانو : بس کن کونیکیدا بزار باهاشون آشنا بشیم
کونیکیدا : باشه من حرفی ندارم
یوسانو : من یوسانو هستم از آشنایتون خوشبختم
من و ملیکا گفتیم ما همه شما رو میشناسیم
همشون موندن که ما چطور اونا رو میشناسیم
رئس موری : شما دوتا چطور ماهارو میشناسید نکنه با ما دشمنید
نه نه ما باشماها دشمن نیستیم ما عاشق همه شماها هستیم این چه حرفیه
رئس فوکوزاوا : الان دیر وقته باید بخوابیم فردا با هم حرف بزنید
اینجا جایی برای خوابیدن هست؟
بله بله هست
رئس فوکوزاوا : خوب میشه بگید ما کجا باید بخوابیم؟
شماها همین جا بایستید ما الان میاییم
باشه
منو ملیکا رفتیم تشک و پتو و بالش بیاریم اوردیم براشون پهن کردیم و گفتیم بفرمایید بخوابید
رئس فوکوزاوا : ممنون
خواهش میکنیم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
منتظر پارت بعدی هم باشید ممنون
۱.۶k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.