^ لذت انتقام ^ ( port 31 )
^ لذت انتقام ^ ( port 31 )
پ: آقای جئون لطفا برای تصفیه حساب با من بیاین.
جونگ کوک با اون پرستار رفت من هم بلند شدم و لباسای خودم رو پوشیدم. و اومدم بیرون از بیمارستان.
[ 🏥 ات سه روز توی بیمارستان بوده 🏥 ]
جونگ کوک نشست توی ماشین ولی من سوار ماشینش نشدم و رفتم سمت خیابون تا تاکسی بگیرم.
کوک: احیا کجا میرین ؟(😒)
ات: میرم تاکسی بگیرم (😒😠)
کوک: مثل اینکه فراموش کردی هنوز اسیر بنده هستید ؟ (😏)
ات: چرا باید اسیرت باشم؟ بهت چیزی بدهکارم ؟
کوک: اره بهم یک عشق بدهکاری 😕 ( طوری که فقط خودش بفهمه )
ات: چی میگی؟
کوک: پس میرم سراغ هانول.😐
اه پسره ی رو مخ ( رو مخ عمته🤨 جرئت داری یک بار دیگه به بچم بگو رو مخ ) با عرض پوزش ادمین خود درگیری داره 😅😂)
با عصبانیت برگشتم و نشستم تو ماشین .
[🚙 ماشین شروع به حرکت کرد 🚗 ]
کوک: چرا وقتی قراره دوباره برگردی پیش من میری؟ 🤔
ات: چرا وقتی باید خفه شی خفه نمیشی؟
کوک: .......😟( بچم کم آورد)
ات: چی شد کم آوردی؟
کوک: نخیر فقط حوصله ی دختر های لوسو ندارم.
ات: لوس عمته
کوک: لوس عمته ( اداشو در آورد)
ات: ادای منو در میاری؟
کوک : ادای منو در میاری؟ 😝
ات: ایشش
کوک: اییشششش😄
ات: .....😌
کوک: دوست پسرت سراغی ازت نمیگیره؟
ات: من دوست پسر ندارم.
کوک: پس چرا بهم دروغ گفتی که داری؟
ات: میخواستم بهم نزدیک نشی.
کوک: وا چقدر اعتماد به سقفی .🙄
ات: چیی؟😳
کوک: انگار تحفه ای 😒
ات: لابد هستم که ازم خواهش کردی بغلت بخوابم.😏
کوک: میخواستم بهت لطف کنم.😄
ات: چقدر پروییی 😐
کوک: نظر لطفته 😁
رسیدیم خونه اجوما، ته و جین بدو بدو اومدن سمتم .
اجوما:......
ادامه دارد.....
پ: آقای جئون لطفا برای تصفیه حساب با من بیاین.
جونگ کوک با اون پرستار رفت من هم بلند شدم و لباسای خودم رو پوشیدم. و اومدم بیرون از بیمارستان.
[ 🏥 ات سه روز توی بیمارستان بوده 🏥 ]
جونگ کوک نشست توی ماشین ولی من سوار ماشینش نشدم و رفتم سمت خیابون تا تاکسی بگیرم.
کوک: احیا کجا میرین ؟(😒)
ات: میرم تاکسی بگیرم (😒😠)
کوک: مثل اینکه فراموش کردی هنوز اسیر بنده هستید ؟ (😏)
ات: چرا باید اسیرت باشم؟ بهت چیزی بدهکارم ؟
کوک: اره بهم یک عشق بدهکاری 😕 ( طوری که فقط خودش بفهمه )
ات: چی میگی؟
کوک: پس میرم سراغ هانول.😐
اه پسره ی رو مخ ( رو مخ عمته🤨 جرئت داری یک بار دیگه به بچم بگو رو مخ ) با عرض پوزش ادمین خود درگیری داره 😅😂)
با عصبانیت برگشتم و نشستم تو ماشین .
[🚙 ماشین شروع به حرکت کرد 🚗 ]
کوک: چرا وقتی قراره دوباره برگردی پیش من میری؟ 🤔
ات: چرا وقتی باید خفه شی خفه نمیشی؟
کوک: .......😟( بچم کم آورد)
ات: چی شد کم آوردی؟
کوک: نخیر فقط حوصله ی دختر های لوسو ندارم.
ات: لوس عمته
کوک: لوس عمته ( اداشو در آورد)
ات: ادای منو در میاری؟
کوک : ادای منو در میاری؟ 😝
ات: ایشش
کوک: اییشششش😄
ات: .....😌
کوک: دوست پسرت سراغی ازت نمیگیره؟
ات: من دوست پسر ندارم.
کوک: پس چرا بهم دروغ گفتی که داری؟
ات: میخواستم بهم نزدیک نشی.
کوک: وا چقدر اعتماد به سقفی .🙄
ات: چیی؟😳
کوک: انگار تحفه ای 😒
ات: لابد هستم که ازم خواهش کردی بغلت بخوابم.😏
کوک: میخواستم بهت لطف کنم.😄
ات: چقدر پروییی 😐
کوک: نظر لطفته 😁
رسیدیم خونه اجوما، ته و جین بدو بدو اومدن سمتم .
اجوما:......
ادامه دارد.....
۴.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.