تک پارتی درخواستی
تک پارتی درخواستی
ویو تهیونگ
(فلش بک ب دیروز )
حدود ساعتای ۷ مامانم زنگ زد و گف ک ی مهمونی خانوادگی داریم و منو ات هم دعوتیم بهش اوکی دادم (پایان فلش بک )
_ ات حاضری ؟
+ الان میام عشقم
بلخره اومد انقد خوشگل شده بود ک نزدیک بود سکته کنم دس خودم نبود قلبم داش تند میزد ب خودم افتخار میکنم ک ی همچین بیبی دارم
_ او بیب همه ی خوشگلی هات نمیان شده بهتره لباساتو عوض کنی چون زیبایی هات فق برا منه
+ یا تهیونگا ۳ ساعت طول کشید تا حاضر شم امروزو بیخیال دیگه
_ باشه فق مراقب باش چون با این لباست زیادی حساس شدم
+ تو همیشه حساسی
(پرش زمانی ب مهمونی )
ویو ات
با ته نشسته بودیم ک مامانش اومد و صداش کرد
_ ات تکون نمیخوری تا بیام
+ باشه ...
نشسته بودم ک پسر دایی ته اومد کنارم و گف
! چقد خوشگل شدی ات
+ ممنونم
! ببین ی پیشنهادی دارم برات
+ منظورت
( دستشو گذاشت رو رونم و فشار داد )
! فق ی شب باهام بخاب قول میدم دیه ب زندگیه ته کاری نداشته باشم
( پسر داییش از تهیونگ بدش میاد و سعی داره ک زندگی ته رو خراب کنه )
+ ببین دیه داری زیادی
_ ات بلند شو
+ ب باشه
_ مرتیکه ب چ حقی زن منو لمس کردی
ات مگه من بهت نگفتم ... عایش دیگه نمیخام ریختتو ببینم گوساله
ویو ته
وقتی دیدم دست اون مرتیکه روی رون اته و ات هم هیچ عکس العملی نشون نمیده دیگه عصبی
شدم و رفتم سمتشون
ویو ات
دستمو محکم گرف و بردتم تو ماشین با عصبانیت رانندگی میکرد تا رسیدیم ب خونه خیلی میترسیدم چون ب حرفش گوش نداده بودم خیلی از دستم عصبی بود تا رسیدیم تو خونه گف
_ اول ک لج کردی لباستو عوض نکردی بعدم ک اون مرتیکه داشت لمست میکرد هیچ واکنشی نشون ندادی الان فق باید صدای جیغاتو بشنوم ..
( اصمات داره هرکی میخاد پی بگه )
_ دیگه حواست باشه ک فق من حق دارم لمست کنم ...
پایان
ویو تهیونگ
(فلش بک ب دیروز )
حدود ساعتای ۷ مامانم زنگ زد و گف ک ی مهمونی خانوادگی داریم و منو ات هم دعوتیم بهش اوکی دادم (پایان فلش بک )
_ ات حاضری ؟
+ الان میام عشقم
بلخره اومد انقد خوشگل شده بود ک نزدیک بود سکته کنم دس خودم نبود قلبم داش تند میزد ب خودم افتخار میکنم ک ی همچین بیبی دارم
_ او بیب همه ی خوشگلی هات نمیان شده بهتره لباساتو عوض کنی چون زیبایی هات فق برا منه
+ یا تهیونگا ۳ ساعت طول کشید تا حاضر شم امروزو بیخیال دیگه
_ باشه فق مراقب باش چون با این لباست زیادی حساس شدم
+ تو همیشه حساسی
(پرش زمانی ب مهمونی )
ویو ات
با ته نشسته بودیم ک مامانش اومد و صداش کرد
_ ات تکون نمیخوری تا بیام
+ باشه ...
نشسته بودم ک پسر دایی ته اومد کنارم و گف
! چقد خوشگل شدی ات
+ ممنونم
! ببین ی پیشنهادی دارم برات
+ منظورت
( دستشو گذاشت رو رونم و فشار داد )
! فق ی شب باهام بخاب قول میدم دیه ب زندگیه ته کاری نداشته باشم
( پسر داییش از تهیونگ بدش میاد و سعی داره ک زندگی ته رو خراب کنه )
+ ببین دیه داری زیادی
_ ات بلند شو
+ ب باشه
_ مرتیکه ب چ حقی زن منو لمس کردی
ات مگه من بهت نگفتم ... عایش دیگه نمیخام ریختتو ببینم گوساله
ویو ته
وقتی دیدم دست اون مرتیکه روی رون اته و ات هم هیچ عکس العملی نشون نمیده دیگه عصبی
شدم و رفتم سمتشون
ویو ات
دستمو محکم گرف و بردتم تو ماشین با عصبانیت رانندگی میکرد تا رسیدیم ب خونه خیلی میترسیدم چون ب حرفش گوش نداده بودم خیلی از دستم عصبی بود تا رسیدیم تو خونه گف
_ اول ک لج کردی لباستو عوض نکردی بعدم ک اون مرتیکه داشت لمست میکرد هیچ واکنشی نشون ندادی الان فق باید صدای جیغاتو بشنوم ..
( اصمات داره هرکی میخاد پی بگه )
_ دیگه حواست باشه ک فق من حق دارم لمست کنم ...
پایان
۲۰.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.