پشت صحنه "P19"
ویو لارا
جو سکوتو با روشن کردن ماشین شکستم
ماشین بزرگ بود ولی من احساس تنگی بهم رست داده بود هنوز نمیتونستم درست حسابی به فلیکس نگاه کنم استرسمو با رسیدن به پارتی تموم کردم خواستم از ماشین پیاده شم که فلیکس دستمو گرفت سرم رو به پنجره بود حتا جرعت اینو نداشتم که برگردم سمتش که
فلیکس:ببخشید که معذبت کردم قصدم این نبود قصدم ترسوندن تو نبود لارا خودم هم نمیدونم چرا..(مکثی کرد و دوباره ادامه داد)خودمم نمیدونم چرا بوسیدمت...
با کلمه بوسه چشامو به هم فشردم که ادامه داد:دوباره میگم معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه...
جرعتمو گرفتم دستم و برگشتم سمت فلیکس
بهم یه جور دیگه نگاه میکرد جوری که بهم آرامش بده رفتم جلو و سرشو گذاشتم به شونم و گفتم:عب نداره فراموشش کردم
فلیکس دستاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت:مرسی!
از بغلش در امدم و گفتم:یااا لی فلیکس پیادههه شووو همو منتظرمونن
فلیکس خندید و عصبی گفت:یاااا مین لارا از این به بعد با لی صدام کنی منم جوجه صدات میکنم
خندیدم و باهم از ماشین در امدین و رفتیم تو همه داشتن یه کاری میکردن
هان و لینو بیلبورد بازی میکردن
چان و چانگبین فوتبال دستی بازی میکردن
سونگمین و آی ان باهم حرف میزدن
و هیونجین هم نشسته بود داشت نوشیدنی میزد که منو فلیکس همه رو جلب هم کردیم
لارا:سلامممم فرزندانم
همه به این حرفم خندیدن
هیونجین:سلام خوش امدین
رفتم جلو نوشیدنیو از دست هیونجین کشیدم بیرون که هیونجین بهم خیره شد و گفت:پرنسس خیلی زیبا شدی
با دست دیگه ام لپشو محکم کشیدم و نوشیدنیو زدم بالا لیوانو گذاشتم رو میز و رفتم سمت هان و لینو
لارا:یاااا میشه منم بازی کنم؟
هان:اهوم بیا
رفتم جلو بیلبوردم قوی بود از دست هان جوپ رو گرفتم و شروع کردم به بازی که بعد چند مینی...
لینو:لاراااااا من شدم۵ تو شدی ۱۵ بیا سمت من کمی طرف من بازی کن
خندیدن و چوپ رو دادم دست هان
هان:مرسییی فرشته نجات من😂
منم خندیدم و رفتم سمت میز غذا خوری و یدونه پاستیل برداشتم و گذاشتم دهنم که آی ان هم امد کنارم
آیان:اه هنوزم پاستیل میخوری
لارا:خیلی دوسش دارم
آی ان خندید و لپمو کشید و اسنکو برداشت و رفت
نوشیدنی الکلو از میز برداشتم و رفتم بالکن تا کمی هوا بخورم..
نوشیدنی رو تا اخر سرم کشیدم
لارا:آههه خیلی خوبهههه
پتو دور شونه هام گذاشته شد و فلیکس روبه روم ظاهر شد:سردت نیس؟
خندیدم و گفت:نه الان دیگه سردم نیس
چن لحظه وایسا برم برا دوتا مون نوشیدتی بیارم بیام
فلیکس:نه تو وایسا من میارم
فلیکس رفت بعد از چند دقیقه ای از پشتم دستی احساس کردم برگشتم سمتش که دیدم هیونجینه
لارا:تو بودی؟
هیونجین:لارا باید باهات حرف بزنم...
لارا:اوکی بگو میشنوم
هیونجین:من(نزدیکتر شد)من...عاشقت شدم..
جو سکوتو با روشن کردن ماشین شکستم
ماشین بزرگ بود ولی من احساس تنگی بهم رست داده بود هنوز نمیتونستم درست حسابی به فلیکس نگاه کنم استرسمو با رسیدن به پارتی تموم کردم خواستم از ماشین پیاده شم که فلیکس دستمو گرفت سرم رو به پنجره بود حتا جرعت اینو نداشتم که برگردم سمتش که
فلیکس:ببخشید که معذبت کردم قصدم این نبود قصدم ترسوندن تو نبود لارا خودم هم نمیدونم چرا..(مکثی کرد و دوباره ادامه داد)خودمم نمیدونم چرا بوسیدمت...
با کلمه بوسه چشامو به هم فشردم که ادامه داد:دوباره میگم معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه...
جرعتمو گرفتم دستم و برگشتم سمت فلیکس
بهم یه جور دیگه نگاه میکرد جوری که بهم آرامش بده رفتم جلو و سرشو گذاشتم به شونم و گفتم:عب نداره فراموشش کردم
فلیکس دستاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت:مرسی!
از بغلش در امدم و گفتم:یااا لی فلیکس پیادههه شووو همو منتظرمونن
فلیکس خندید و عصبی گفت:یاااا مین لارا از این به بعد با لی صدام کنی منم جوجه صدات میکنم
خندیدم و باهم از ماشین در امدین و رفتیم تو همه داشتن یه کاری میکردن
هان و لینو بیلبورد بازی میکردن
چان و چانگبین فوتبال دستی بازی میکردن
سونگمین و آی ان باهم حرف میزدن
و هیونجین هم نشسته بود داشت نوشیدنی میزد که منو فلیکس همه رو جلب هم کردیم
لارا:سلامممم فرزندانم
همه به این حرفم خندیدن
هیونجین:سلام خوش امدین
رفتم جلو نوشیدنیو از دست هیونجین کشیدم بیرون که هیونجین بهم خیره شد و گفت:پرنسس خیلی زیبا شدی
با دست دیگه ام لپشو محکم کشیدم و نوشیدنیو زدم بالا لیوانو گذاشتم رو میز و رفتم سمت هان و لینو
لارا:یاااا میشه منم بازی کنم؟
هان:اهوم بیا
رفتم جلو بیلبوردم قوی بود از دست هان جوپ رو گرفتم و شروع کردم به بازی که بعد چند مینی...
لینو:لاراااااا من شدم۵ تو شدی ۱۵ بیا سمت من کمی طرف من بازی کن
خندیدن و چوپ رو دادم دست هان
هان:مرسییی فرشته نجات من😂
منم خندیدم و رفتم سمت میز غذا خوری و یدونه پاستیل برداشتم و گذاشتم دهنم که آی ان هم امد کنارم
آیان:اه هنوزم پاستیل میخوری
لارا:خیلی دوسش دارم
آی ان خندید و لپمو کشید و اسنکو برداشت و رفت
نوشیدنی الکلو از میز برداشتم و رفتم بالکن تا کمی هوا بخورم..
نوشیدنی رو تا اخر سرم کشیدم
لارا:آههه خیلی خوبهههه
پتو دور شونه هام گذاشته شد و فلیکس روبه روم ظاهر شد:سردت نیس؟
خندیدم و گفت:نه الان دیگه سردم نیس
چن لحظه وایسا برم برا دوتا مون نوشیدتی بیارم بیام
فلیکس:نه تو وایسا من میارم
فلیکس رفت بعد از چند دقیقه ای از پشتم دستی احساس کردم برگشتم سمتش که دیدم هیونجینه
لارا:تو بودی؟
هیونجین:لارا باید باهات حرف بزنم...
لارا:اوکی بگو میشنوم
هیونجین:من(نزدیکتر شد)من...عاشقت شدم..
۱۱.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.