Part 1۴
Part 1۴
ویو ات
کوک رو پاهای من خوابش برده بود زیر سرش بالشت گذاشتم که راحت تر بخوابه امشب من دوباره پیش کوک میخوابم و یونگی پیش تهیونگ چون حالشون خوب نبود لباسام و عوض کردم و از اتاق رفتم بیرون دیدم یونگی هم اومد بیرون دویدم و بغلش کردم اشکام ریخت اونم بغلم کرد زیر رونم و گرفت و بلندم کرد و بردم تو حال و نشست رو مبل و من رو پاهاش
ات:چرا اینجوری شد*گریه وآروم*
یونگی:همه چی درست میشه عزیزم آروم باش
بعد چند دقیقه تو بغل یونگی آروم شدم و ازش جدا شدم
ات:من خستم برم بخوابم
یونگی:اول یه بوس بده بعد
لبم و گذاشتم رو لبش و بعد ۳ دقیقه جدا شدیم رفتم بالا خوابیدم
پرش زمانی به روز مسافرت
وسایل هامون رو جمع کردیم و رفتیم سمت فرودگاه و سوار هواپیما شدیم و رفتیم آمریکا
پرش زمانی به موقع رسیدن به آمریکا اولین کشور برای تورشون
ویو ات
از هواپیما بیرون اومدیم رفتیم سمت هتل هرکی رفت اتاق خودش منو کوک هم رفتیم اتاق خودمون و چمدونامون رو یه جا گذاشتیم و رد تخت نشستیم
ات:کوک خوبی
کوک:آره
ات:چرا تو و تهیونگ تو هواپیما کنار هم نشستین؟
کوک:تهیونگ گفت بهم بزنیم*بغض*
با بهت سمتش برگشتم
ات:چی؟چرا؟
کوک:چون فک میکنه خیانت کردم گفت میخوام جدا شیم
یه نفس عمیق کشیدم دوست نداشتن ناراحتیش رو ببینم یونگی و جینینم الان ناراحت بودن اصلا حال کسی خوب نبود چون دوست داشتن با زوج هاشون باشن حتی منو یونگی که زن و شوهریم و کنار هم نزاشتن بلند شدم لباس گرفتم رفتم یه دوش گرفتم و اومد بیرون و به یونگی پیام دادم
پیام
ات:یونگی چطور میگذره؟
یونگی:کلا سکوته اصلا یه کلمه هم حرف نزدیم ولی واقعا دلم گریه میخواد
ات:آروم باش
یونگی:میگم من اگه جیمین و بغل کنم ناراحت میشی مثلا شب؟
ات:نکنه میخوای بغلش کنی؟🤣
و نه مشکلی ندارم
یونگی:نه بابا اینکار رو نمیکنم
ات:باشه تو گفتی منم باور کردم
یهو صدای فین فین شنیدم به کوک نگا کردم دیدم پشت به من خوابیده و داره اشک میریزه با خودم گفتم بزارم گریه کنه
یونگی:الو کجایی؟
ات:هیچی باز کوک داره گریه میکنه صدای گریه اش رو شنیدم
یونگی:آها میگم نظرت چیه کوک و تهیونگ دارن باهم بهم میزنن که ما نمیخوایم ولی کوک پیش ما زندگی کنه؟
ات:عالییی میشهههه
یونگی:باشه با کوک بگو
ات:باشه
پایان پیام
رفتم سمت کوک که یهو...ادامه دارد
ببخشید بابت نبودنم
از لحاظ روحی خوب نبودم اگر دیدین دوستم کامنت گذاشت من باهاشون شوخی میکنم و خودمو خوب نشون میدم
لایک:۱۰ تا ۱۵
کامنت:۲۰
دوستون دارم بابای
اسلاید دوم تا آخر لباس ات برای فرودگاه
ویو ات
کوک رو پاهای من خوابش برده بود زیر سرش بالشت گذاشتم که راحت تر بخوابه امشب من دوباره پیش کوک میخوابم و یونگی پیش تهیونگ چون حالشون خوب نبود لباسام و عوض کردم و از اتاق رفتم بیرون دیدم یونگی هم اومد بیرون دویدم و بغلش کردم اشکام ریخت اونم بغلم کرد زیر رونم و گرفت و بلندم کرد و بردم تو حال و نشست رو مبل و من رو پاهاش
ات:چرا اینجوری شد*گریه وآروم*
یونگی:همه چی درست میشه عزیزم آروم باش
بعد چند دقیقه تو بغل یونگی آروم شدم و ازش جدا شدم
ات:من خستم برم بخوابم
یونگی:اول یه بوس بده بعد
لبم و گذاشتم رو لبش و بعد ۳ دقیقه جدا شدیم رفتم بالا خوابیدم
پرش زمانی به روز مسافرت
وسایل هامون رو جمع کردیم و رفتیم سمت فرودگاه و سوار هواپیما شدیم و رفتیم آمریکا
پرش زمانی به موقع رسیدن به آمریکا اولین کشور برای تورشون
ویو ات
از هواپیما بیرون اومدیم رفتیم سمت هتل هرکی رفت اتاق خودش منو کوک هم رفتیم اتاق خودمون و چمدونامون رو یه جا گذاشتیم و رد تخت نشستیم
ات:کوک خوبی
کوک:آره
ات:چرا تو و تهیونگ تو هواپیما کنار هم نشستین؟
کوک:تهیونگ گفت بهم بزنیم*بغض*
با بهت سمتش برگشتم
ات:چی؟چرا؟
کوک:چون فک میکنه خیانت کردم گفت میخوام جدا شیم
یه نفس عمیق کشیدم دوست نداشتن ناراحتیش رو ببینم یونگی و جینینم الان ناراحت بودن اصلا حال کسی خوب نبود چون دوست داشتن با زوج هاشون باشن حتی منو یونگی که زن و شوهریم و کنار هم نزاشتن بلند شدم لباس گرفتم رفتم یه دوش گرفتم و اومد بیرون و به یونگی پیام دادم
پیام
ات:یونگی چطور میگذره؟
یونگی:کلا سکوته اصلا یه کلمه هم حرف نزدیم ولی واقعا دلم گریه میخواد
ات:آروم باش
یونگی:میگم من اگه جیمین و بغل کنم ناراحت میشی مثلا شب؟
ات:نکنه میخوای بغلش کنی؟🤣
و نه مشکلی ندارم
یونگی:نه بابا اینکار رو نمیکنم
ات:باشه تو گفتی منم باور کردم
یهو صدای فین فین شنیدم به کوک نگا کردم دیدم پشت به من خوابیده و داره اشک میریزه با خودم گفتم بزارم گریه کنه
یونگی:الو کجایی؟
ات:هیچی باز کوک داره گریه میکنه صدای گریه اش رو شنیدم
یونگی:آها میگم نظرت چیه کوک و تهیونگ دارن باهم بهم میزنن که ما نمیخوایم ولی کوک پیش ما زندگی کنه؟
ات:عالییی میشهههه
یونگی:باشه با کوک بگو
ات:باشه
پایان پیام
رفتم سمت کوک که یهو...ادامه دارد
ببخشید بابت نبودنم
از لحاظ روحی خوب نبودم اگر دیدین دوستم کامنت گذاشت من باهاشون شوخی میکنم و خودمو خوب نشون میدم
لایک:۱۰ تا ۱۵
کامنت:۲۰
دوستون دارم بابای
اسلاید دوم تا آخر لباس ات برای فرودگاه
۶.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.