۱۵
_بیدار شو کوانتا...
نفس نفس*
_ویریا؟ویریا...
_ویریا کیه بیدار شو ... همه رو میز منتظرن
_ینی...میدونستم میدونستم یه خوابه البته یه کابوس
...
_با مشورت من و اقای کاتبرت تصمیم گرفتیم مراسم و بندازیم برای سه چهار روز دیگه
دستم و میکوبونم روی میز
_اقای کاتبرت!...؟
_اهم ینی کاملا موافقم...
(سخن نویسنده)
دوستان تا به ۵۰ نرسیم از پارت بعدی خبری نیست
و بیاین قبل از اینکه ت ذهنتون سوالی پیش بیاد همچی و کاملا توضیح بدم...
کوانتا و ویریا تونستن از دروازهی دو دنیا یعنی جایی که من از خودم ساختم که اسمش سریسکای که تو زبان تایلندی به معنای اسمان مقدسه گذاشتم
جایی که دو نفرشون از طریق خواب هم و ملاقات کردند ولی ویریا هنوز تو راهه و داره میاد دیدن کوانتا که بیشتر بردن کوانتاس تا دیدن
ازدواجش هم با کاتبرت سرجاشه
خب دیگه به سلامت
نفس نفس*
_ویریا؟ویریا...
_ویریا کیه بیدار شو ... همه رو میز منتظرن
_ینی...میدونستم میدونستم یه خوابه البته یه کابوس
...
_با مشورت من و اقای کاتبرت تصمیم گرفتیم مراسم و بندازیم برای سه چهار روز دیگه
دستم و میکوبونم روی میز
_اقای کاتبرت!...؟
_اهم ینی کاملا موافقم...
(سخن نویسنده)
دوستان تا به ۵۰ نرسیم از پارت بعدی خبری نیست
و بیاین قبل از اینکه ت ذهنتون سوالی پیش بیاد همچی و کاملا توضیح بدم...
کوانتا و ویریا تونستن از دروازهی دو دنیا یعنی جایی که من از خودم ساختم که اسمش سریسکای که تو زبان تایلندی به معنای اسمان مقدسه گذاشتم
جایی که دو نفرشون از طریق خواب هم و ملاقات کردند ولی ویریا هنوز تو راهه و داره میاد دیدن کوانتا که بیشتر بردن کوانتاس تا دیدن
ازدواجش هم با کاتبرت سرجاشه
خب دیگه به سلامت
۳۰۶
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.