پارت ۸ ات و کوک
پارت ۸ ات و کوک
سریع به خدم اومدم و گفتم بسته ما حتی نامزد هم نیستیم لباسامو پوشیدم و رفتم یه آبی بخورم بعد کوک اومد گفت چیشده پس
گفتم ما حتی نامزد هم نیستیم که داریم
این کار هارو میکنیم
سرتکون داد و حرف من رو قبول کرد فردا من به بیرون رفتم
تا هم هوام عوض شه هم یکم خرید کنم که
دیدم چند نفر مزاحم یه دختری شدن منم فورا رفتم تا کمکش کنم
از حرکاتی که جونگکوک بهم یاد داده بود استفاده کردم و کاری کردم
اونا دور بشن بعد بتری آبی که داشم رو به دختره دادم تا بخوره و به خودش بیاد
اون ازش کلی تشکر کرد و بعد از آشنایی
دوست شدیم
که رفتیم و لباس اینا خریدیم شب جونگکوک زنگ زده و گفت فورا بیا حالم خیلی بده نمیدونستم چیکار کنم
و دستپاچه شده بودم
پس رفتم...
شرط ۱۰ لایک و ۱۰ تا کامنت کیوتیا
سریع به خدم اومدم و گفتم بسته ما حتی نامزد هم نیستیم لباسامو پوشیدم و رفتم یه آبی بخورم بعد کوک اومد گفت چیشده پس
گفتم ما حتی نامزد هم نیستیم که داریم
این کار هارو میکنیم
سرتکون داد و حرف من رو قبول کرد فردا من به بیرون رفتم
تا هم هوام عوض شه هم یکم خرید کنم که
دیدم چند نفر مزاحم یه دختری شدن منم فورا رفتم تا کمکش کنم
از حرکاتی که جونگکوک بهم یاد داده بود استفاده کردم و کاری کردم
اونا دور بشن بعد بتری آبی که داشم رو به دختره دادم تا بخوره و به خودش بیاد
اون ازش کلی تشکر کرد و بعد از آشنایی
دوست شدیم
که رفتیم و لباس اینا خریدیم شب جونگکوک زنگ زده و گفت فورا بیا حالم خیلی بده نمیدونستم چیکار کنم
و دستپاچه شده بودم
پس رفتم...
شرط ۱۰ لایک و ۱۰ تا کامنت کیوتیا
۳.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.