🍷𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂𝓼 𝓪𝓽 𝓼𝓬𝓱𝓸𝓸 p1🏩
P1
ات ویو : سلام من ات هستم بابام و مامانم کاراگاه هستن و من هم برای ادامه تحصیل به کره اومدم البته الان من تو هواپیما هستم😁و17 سالمه قراره به یه مدرسه ای برم که درموردش تئوری های زیادی شنیدم به هر حال
✨مسافران محترم به مقصد خود رسیدید ✨
🐚پیاده شدن از هواپیما 🐚
ات : به به چه هوایه خوبی🙂
پدرم برام یه خونهی خوشگل و بزرگ تو کره خریده بود من هم رفتم به لوکیشن خونه( با تاکسی) ودرو باز کردم
ات: واییییی چه زیبا( دهنش باز مونده بود)
ات: خب قراره فردا برم به مدرسههه ویییی خیلی خوشحالم😆
رفتم تو اتاقم و یه دوش نیم ساعته گرفتم و اومدم بیرون
روی تخت افتادم بعد چند دقیقه پاشدم و رفتم یه لباس از چمدونم برداشتم و پوشیدم و رفتم به همه جای خونه یه نگا کردم خیلی خوب بود
✨صبح ✨
ساعت: دینگ دینگ
ات: کیه ( خواب و داد)
ساعت: دیرینگ دیرینگ
ات: ای خداااا
ساعت: درینگگگگگگگگگگگگگگگگ
ات: باشه خودتو نکش پاشدم
رفتم کارهای لازم رو انجام دادم و لباس مدرسمون پوشیدم موهامو خوشگل و کیوت بستم و ارایش ملایم کردم صبحونه خوردم به تاکسی زنگ زدم بعد رفتم به مدرسه
ات: مدرسه ی بزرگیه
؟؟ :بله بزرگه
ات: عه سلام شما کی هستین
؟؟ :من نیلا هستم
ات: خوشبختم من ات هستم
نیلا: فک کنم تو هم کلاسیه منی
ات: نمیدونم شاید
بعد باهم رفتیم کلاس و نشستیم
ات ویو: دیدم دو پسر اومدن کلاس و با جیغ و داد به دوستاشون سلام میکردن
ات: اونا کین
نیلا: اون کوکه اون تهیونگه سعی کن باهاشون حرف نزنی اونا بد بوی مدرسه هستن
ات: آها اوکی😶
کوک: پس شما هم کلاسی جدید ما هستید
تهیونگ: ㅋㅋㅋ معلومه بچه ی درونش فعاله
ات: من ات هستم و اصلا هم اینطور نیست من یه دختر کاملا معمولی هستم فک کنم این شما هستید که بچه ی درونتون فعاله( پوزخند)
ادامه دارد....
گایز این رمان رو با اینقدر حجم میزارم از این به بعد
اسلاید اول ات
اسلاید دوم نیلا
ات ویو : سلام من ات هستم بابام و مامانم کاراگاه هستن و من هم برای ادامه تحصیل به کره اومدم البته الان من تو هواپیما هستم😁و17 سالمه قراره به یه مدرسه ای برم که درموردش تئوری های زیادی شنیدم به هر حال
✨مسافران محترم به مقصد خود رسیدید ✨
🐚پیاده شدن از هواپیما 🐚
ات : به به چه هوایه خوبی🙂
پدرم برام یه خونهی خوشگل و بزرگ تو کره خریده بود من هم رفتم به لوکیشن خونه( با تاکسی) ودرو باز کردم
ات: واییییی چه زیبا( دهنش باز مونده بود)
ات: خب قراره فردا برم به مدرسههه ویییی خیلی خوشحالم😆
رفتم تو اتاقم و یه دوش نیم ساعته گرفتم و اومدم بیرون
روی تخت افتادم بعد چند دقیقه پاشدم و رفتم یه لباس از چمدونم برداشتم و پوشیدم و رفتم به همه جای خونه یه نگا کردم خیلی خوب بود
✨صبح ✨
ساعت: دینگ دینگ
ات: کیه ( خواب و داد)
ساعت: دیرینگ دیرینگ
ات: ای خداااا
ساعت: درینگگگگگگگگگگگگگگگگ
ات: باشه خودتو نکش پاشدم
رفتم کارهای لازم رو انجام دادم و لباس مدرسمون پوشیدم موهامو خوشگل و کیوت بستم و ارایش ملایم کردم صبحونه خوردم به تاکسی زنگ زدم بعد رفتم به مدرسه
ات: مدرسه ی بزرگیه
؟؟ :بله بزرگه
ات: عه سلام شما کی هستین
؟؟ :من نیلا هستم
ات: خوشبختم من ات هستم
نیلا: فک کنم تو هم کلاسیه منی
ات: نمیدونم شاید
بعد باهم رفتیم کلاس و نشستیم
ات ویو: دیدم دو پسر اومدن کلاس و با جیغ و داد به دوستاشون سلام میکردن
ات: اونا کین
نیلا: اون کوکه اون تهیونگه سعی کن باهاشون حرف نزنی اونا بد بوی مدرسه هستن
ات: آها اوکی😶
کوک: پس شما هم کلاسی جدید ما هستید
تهیونگ: ㅋㅋㅋ معلومه بچه ی درونش فعاله
ات: من ات هستم و اصلا هم اینطور نیست من یه دختر کاملا معمولی هستم فک کنم این شما هستید که بچه ی درونتون فعاله( پوزخند)
ادامه دارد....
گایز این رمان رو با اینقدر حجم میزارم از این به بعد
اسلاید اول ات
اسلاید دوم نیلا
۱۶.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.