ادامه پارت ۱۲۱
ادامه پارت ۱۲۱
ویو نویسنده
کوک : نمیشه هیونگ.. اون رفیقم بود ، برادرم بود(بغض)
+حالا اتفاقی افتاده که همه اینجا جمع شدید؟(تعجب)
-آخه...دیدم خیلی با عجله و نگرانی رفتی ؛ نمیتونستم تحمل کنم . بنابراین بهشون زنگ زدم تا بیان.
خوشحال بود که جیمین کارش رو راحت تر کرد ، اما چیز بروز نداد.
+هوم...حالا که همه اینجا هستید نظرتون چیه یکم بنو...
صداش با زنگ خوردن گوشیش قطع شد
به شماره خیره شد ؛ نکنه همه چی خراب شده باشه ؟؟
آروم رو به پسرا گفت
+ من الان میام
---------------------------------------------------------
خوشحال برگشت پیش پسرا و گفت
+بچه ها سریع حاضر شید
جین : چی!؟ چرا!(تعجب)
+میخوایم بریم بیرون. لطفا انقدر سوال نپرسید باشه؟
-خب آخه بگو چرا!!
+گفتم که میخوایم بریم یه جایی
بعد از کلی اصرار و تلاش تونست راهشون بندازه
یه ماشین بودن و ۷ نفر..
+۷ نفریم. پس یه نفر دیگه هم با کوک بیاد.
کوک : چی!؟(تعجب)
+گفتم ینفر باید با تو بیاد..
جیمین : من که اصلا نمیتونم سرعت کوک رو تحمل کنم (๑•﹏•)
جین : من بر...
جیهوپ : لازم نکرده تو بری(چشم غره)
جین : یا یا یاااا. من چمه مگه؟ خیلی هم دلش بخواد من باهاش برم..
نامجون : توروخدا جین شی. نکنه سریا پیش رو یادت رفته!؟(پوکر)
+بسه دیگهههه. جیمین ، جین ، جیهوپ و نامجون میخوان با ماشین باشن. بین من و تهیونگ...
لحظه ای همه سکوت کردن.
ویو نویسنده
کوک : نمیشه هیونگ.. اون رفیقم بود ، برادرم بود(بغض)
+حالا اتفاقی افتاده که همه اینجا جمع شدید؟(تعجب)
-آخه...دیدم خیلی با عجله و نگرانی رفتی ؛ نمیتونستم تحمل کنم . بنابراین بهشون زنگ زدم تا بیان.
خوشحال بود که جیمین کارش رو راحت تر کرد ، اما چیز بروز نداد.
+هوم...حالا که همه اینجا هستید نظرتون چیه یکم بنو...
صداش با زنگ خوردن گوشیش قطع شد
به شماره خیره شد ؛ نکنه همه چی خراب شده باشه ؟؟
آروم رو به پسرا گفت
+ من الان میام
---------------------------------------------------------
خوشحال برگشت پیش پسرا و گفت
+بچه ها سریع حاضر شید
جین : چی!؟ چرا!(تعجب)
+میخوایم بریم بیرون. لطفا انقدر سوال نپرسید باشه؟
-خب آخه بگو چرا!!
+گفتم که میخوایم بریم یه جایی
بعد از کلی اصرار و تلاش تونست راهشون بندازه
یه ماشین بودن و ۷ نفر..
+۷ نفریم. پس یه نفر دیگه هم با کوک بیاد.
کوک : چی!؟(تعجب)
+گفتم ینفر باید با تو بیاد..
جیمین : من که اصلا نمیتونم سرعت کوک رو تحمل کنم (๑•﹏•)
جین : من بر...
جیهوپ : لازم نکرده تو بری(چشم غره)
جین : یا یا یاااا. من چمه مگه؟ خیلی هم دلش بخواد من باهاش برم..
نامجون : توروخدا جین شی. نکنه سریا پیش رو یادت رفته!؟(پوکر)
+بسه دیگهههه. جیمین ، جین ، جیهوپ و نامجون میخوان با ماشین باشن. بین من و تهیونگ...
لحظه ای همه سکوت کردن.
۲.۲k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.