پسر دایی پارک
پارت۲
ب.ج:که میخوابه برگردیم کره
+خوبه (سرد و کمی ناراحت)
«جیمین ویو»
وقتی پدرم گفت که میخوایم برگردیم کره ناراحتی و غم رو توی چشمای ا/ت احساس کردم و گفتم
_چقدر اونجا میمونیم ؟
ب.ج:برای همیشه چون شرکتمونو انتقال دادم به کره حالا برید حاضر شید فردا میریم
+چشم
ا/ت رفت توی اتاقش منم دنبالش رفتم داخل
_ا/ت نگران نباش من نمیزارم پدرت کاری کنه
+اما اگر منو از مادرم گرفت چی ؟(بغض)
_نمیتونه من همیشه پشتتم (لبخند )
+مرسی جیمین تو مثل برادر نداشتم میمونی (لبخند)
_حالا غم بسه بریم حاضر شیم
+باشه
«ا/ت ویو»
وقتی دایی گفت که میخواستم برای همیشه برگردیم کره خیلی ناراحت شدم چون اگر پدر منو میدید از مادرم منو میگرفت و دیگه نمیزاشت که نه دایی و مادر و جیمین رو ببینم وخیلی ناراحت بودم ولی چیزی نگفتم تا جیمین اومد و بهم دلداری داد و حالم بهتر شد وسایلمو جمع کردم و خوابیدم
«فردا صبح»
با نور خورشیدی که روی صورتم تابیده بود بیدار شدم و لباسمو پوشیدم (اسلاید دوم )و رفتم پایین با چمدون رفتیم فرودگاه استرس داشتم من نمیخواستم برگرم ولی مجبور بودم سوار هواپیما شدیم صندلی من کنار جیمین بود من جیمین متوجه ترس من شده بود که گفت
_ا/ت گفتم نترس من همیشه اینجام
+اما من میترسم
اینو که گفتم یهو ………
______________________
همایت کیوتام💕
شرایط:
۱۰لایک
۱۰کامنت
ب.ج:که میخوابه برگردیم کره
+خوبه (سرد و کمی ناراحت)
«جیمین ویو»
وقتی پدرم گفت که میخوایم برگردیم کره ناراحتی و غم رو توی چشمای ا/ت احساس کردم و گفتم
_چقدر اونجا میمونیم ؟
ب.ج:برای همیشه چون شرکتمونو انتقال دادم به کره حالا برید حاضر شید فردا میریم
+چشم
ا/ت رفت توی اتاقش منم دنبالش رفتم داخل
_ا/ت نگران نباش من نمیزارم پدرت کاری کنه
+اما اگر منو از مادرم گرفت چی ؟(بغض)
_نمیتونه من همیشه پشتتم (لبخند )
+مرسی جیمین تو مثل برادر نداشتم میمونی (لبخند)
_حالا غم بسه بریم حاضر شیم
+باشه
«ا/ت ویو»
وقتی دایی گفت که میخواستم برای همیشه برگردیم کره خیلی ناراحت شدم چون اگر پدر منو میدید از مادرم منو میگرفت و دیگه نمیزاشت که نه دایی و مادر و جیمین رو ببینم وخیلی ناراحت بودم ولی چیزی نگفتم تا جیمین اومد و بهم دلداری داد و حالم بهتر شد وسایلمو جمع کردم و خوابیدم
«فردا صبح»
با نور خورشیدی که روی صورتم تابیده بود بیدار شدم و لباسمو پوشیدم (اسلاید دوم )و رفتم پایین با چمدون رفتیم فرودگاه استرس داشتم من نمیخواستم برگرم ولی مجبور بودم سوار هواپیما شدیم صندلی من کنار جیمین بود من جیمین متوجه ترس من شده بود که گفت
_ا/ت گفتم نترس من همیشه اینجام
+اما من میترسم
اینو که گفتم یهو ………
______________________
همایت کیوتام💕
شرایط:
۱۰لایک
۱۰کامنت
۶.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.