وقتی که امتحانت رو خراب کردی...
وقتی که امتحانت رو خراب کردی...
فقط دو سه تا از سوالات که نامجون هزاررر بار توضیح میداد نوشتم بد نبود امتحان
به صورت کشش کمرم دستام رو بالا بردم و چشمامو بستم و دستامو به صورت ورزش پشت سرم بودم و به عدد 3 اشاره کردم که گزینه چند میشه؟با برخورد خودکار دوستم که 2 بار به میز زد فهمیدم گزینه 2 جوابشه
نامی بفهمه تقلب کردم کله واسم نمیزاره...و خلاصه امتحانو با تقلب گذروندیم و با شنگولی رفتم بیرون:یس...دمتون گرم 20 میشمممممم
جینسا:ما چون تورو دوست داشتیم بهت کمک رسوندیم نمیخواستیم بمیری
ات:براچی؟
یونی:برا نامجون
ات:شت نامجونو فراموش کردم گفت زنگ بزن وقتی اومدی
یونا زد به شونم:اونجاس ارام باش
نگاهش کردم بازم تیپش جوری بود که نگاه رو مخ دخترا روش بود...با لبخند با بچه ها که 6 نفر بودن خداحافظی کردم و رفتم سمتش و از حرس اون دخترایی که نگاهش میکردن پریدم بغلش که بهم با تعجب نگاه کرد:چیزی شده؟
+اولا سلام بر ددی جونننن خودم
نامی تک ابرویی بالا داد:که ددی جون؟امروز شنگولی؟امتحانو چیکار کردی؟بشین بریم
+ترمزززز یکی یکی جواب بدم...بعله گفتم ددی جون و شکر خوردم از دهنم پرید دوما امتحان عالی بود سوما امتحانو بیست میدمممم
باهم نشستیم:خوبه پس میدونی اگر منفی بگیری چی میشه؟
+یا نامیااااا...اگر مطمئن باشم خوب میدم تو کاری میکنی فکر کنم افتضاح دادم...
نامجون بلند میخنده:اوکی...بریم رستوران یکم پیتزا و همبر بخوریم؟
+مگه نمیخواستی کارا شرکت رو بکنی؟
_کارای شرکت مهمتره یا بیبیم؟
ابرو بالا انداختم و عشوه خرکی اوردم:معلومه من!!
ایندفعه بلند تر خندید:کیوتتتت
منم خندم گرفت و باهم رفتیم به سمت رستوران...
پرش زمانی/فردا توی کلاس
معلم:نمره هارو میخوام بخونم
صدای پچ پچ بچه ها اومد...
معلم:لیا مینشی از 50 نمره شدی 20
یهو بلند خندیدم که معلم عصبی گفت:خانم کیم احیانا نمره خودتونو نمیدونید که با خندتون مسخره میکنید بقیه رو
نقطه ضعف معلم مسخره کردن بود...ای ادم زرنگ!!
+ببخشید
معلم:خودتون از 50 نمره شدید 17
با تعجب نگاهش کردم:چییی؟
یهو صدای خنده لیا بالا رفت:بدبخت شدی!!
معلم:بعد چرا بدبخت؟
فضول بود چنانننن..
+هیچی استاد من...
پوزخندی زد:منظورت اقای کیم نامجون؟یکیتون بیاد نمرات و بگه من باید خانم کیم رو ببرم دفتر چون اقای کیم دفتر دارن با مدیر صحبت میکنن
گاوم زایید...با ترس به بچه های اکیپ نگاه کردم:شت
میلی:ببین هیچی نمیشه خب؟میخوای منم بیام؟
+م.میلی
میلی:جونم؟وایستا
میلی بلند شد:ببخشید میتونم منم باهاتون بیام؟
معلم:خیر!!اومدنتون بی دلیل...اونوقت چرا؟
میلی:خواهش میکنم...
معلم:اتفاقا همتون اکیپی بیاید مشخص کنیم همچیو
با ترس و دلهره بلند شدم و رفتیم دفتر که با نامجون روبرو شدم...عصبی بود
فقط دو سه تا از سوالات که نامجون هزاررر بار توضیح میداد نوشتم بد نبود امتحان
به صورت کشش کمرم دستام رو بالا بردم و چشمامو بستم و دستامو به صورت ورزش پشت سرم بودم و به عدد 3 اشاره کردم که گزینه چند میشه؟با برخورد خودکار دوستم که 2 بار به میز زد فهمیدم گزینه 2 جوابشه
نامی بفهمه تقلب کردم کله واسم نمیزاره...و خلاصه امتحانو با تقلب گذروندیم و با شنگولی رفتم بیرون:یس...دمتون گرم 20 میشمممممم
جینسا:ما چون تورو دوست داشتیم بهت کمک رسوندیم نمیخواستیم بمیری
ات:براچی؟
یونی:برا نامجون
ات:شت نامجونو فراموش کردم گفت زنگ بزن وقتی اومدی
یونا زد به شونم:اونجاس ارام باش
نگاهش کردم بازم تیپش جوری بود که نگاه رو مخ دخترا روش بود...با لبخند با بچه ها که 6 نفر بودن خداحافظی کردم و رفتم سمتش و از حرس اون دخترایی که نگاهش میکردن پریدم بغلش که بهم با تعجب نگاه کرد:چیزی شده؟
+اولا سلام بر ددی جونننن خودم
نامی تک ابرویی بالا داد:که ددی جون؟امروز شنگولی؟امتحانو چیکار کردی؟بشین بریم
+ترمزززز یکی یکی جواب بدم...بعله گفتم ددی جون و شکر خوردم از دهنم پرید دوما امتحان عالی بود سوما امتحانو بیست میدمممم
باهم نشستیم:خوبه پس میدونی اگر منفی بگیری چی میشه؟
+یا نامیااااا...اگر مطمئن باشم خوب میدم تو کاری میکنی فکر کنم افتضاح دادم...
نامجون بلند میخنده:اوکی...بریم رستوران یکم پیتزا و همبر بخوریم؟
+مگه نمیخواستی کارا شرکت رو بکنی؟
_کارای شرکت مهمتره یا بیبیم؟
ابرو بالا انداختم و عشوه خرکی اوردم:معلومه من!!
ایندفعه بلند تر خندید:کیوتتتت
منم خندم گرفت و باهم رفتیم به سمت رستوران...
پرش زمانی/فردا توی کلاس
معلم:نمره هارو میخوام بخونم
صدای پچ پچ بچه ها اومد...
معلم:لیا مینشی از 50 نمره شدی 20
یهو بلند خندیدم که معلم عصبی گفت:خانم کیم احیانا نمره خودتونو نمیدونید که با خندتون مسخره میکنید بقیه رو
نقطه ضعف معلم مسخره کردن بود...ای ادم زرنگ!!
+ببخشید
معلم:خودتون از 50 نمره شدید 17
با تعجب نگاهش کردم:چییی؟
یهو صدای خنده لیا بالا رفت:بدبخت شدی!!
معلم:بعد چرا بدبخت؟
فضول بود چنانننن..
+هیچی استاد من...
پوزخندی زد:منظورت اقای کیم نامجون؟یکیتون بیاد نمرات و بگه من باید خانم کیم رو ببرم دفتر چون اقای کیم دفتر دارن با مدیر صحبت میکنن
گاوم زایید...با ترس به بچه های اکیپ نگاه کردم:شت
میلی:ببین هیچی نمیشه خب؟میخوای منم بیام؟
+م.میلی
میلی:جونم؟وایستا
میلی بلند شد:ببخشید میتونم منم باهاتون بیام؟
معلم:خیر!!اومدنتون بی دلیل...اونوقت چرا؟
میلی:خواهش میکنم...
معلم:اتفاقا همتون اکیپی بیاید مشخص کنیم همچیو
با ترس و دلهره بلند شدم و رفتیم دفتر که با نامجون روبرو شدم...عصبی بود
۱۱.۳k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.