پارت۶
پارت۶
.
.
.
دراکو میاد پیشش میشینه و میگه حالت خوبه خیلی نگرانت شدم
استوریا با صدای ضعیف میگه مــن خوبم بعدش که سرمم تموم شد میریم خونه
دراکو: اخه تو خیلی صدمه دیدی،داشت ازت خون میومد
استوریا: اها اون چیز مهمی نیست فقط من م... ن خب پری🩸ود شده بودم همین ، چیز خیلی مهمی نبود (یکم خجالت میکشه و گونه هاش سرخ میشه)
دراکو سرش رو میاره پایین و خجالت میکشه و میگه خب جنابالی باید زود تر بهم بگی
استوریا: درست میگی اما من همین امروز عصر برا اولین بار شدم و وقتی که میخواستم بهت بگم سروکله ی اون غولا پیدا شد و منم از شدت درد و خستگی بیهوش شدم
هر دو خندیدن
سرم استوریا تموم شد و از جاش بلند شد و از پرستار تشکر کردن
استوریا دست دراکو رو گرفت و سرش رو به شونه دراکو تکیه داد
هر دو لبخند زدن
وقتی به اتاق استوریا رسیدن
دراکو به استوریا گفت هی به نظرم هری و دوستاش انقدرا که فکر میکردم و پدر گفته بود بد نیستن
استوریا لبخند زد و گفت پس میتونیم دوستیمونو قوی تر کنیم و تو هم با هرماینی رون و هری دوست باشی
دراکو: اگه این خوشحالت میکنه سعی خودمو میکنم
استوریا و دراکو همو میبو💋سن و از هم خداحافظی میکنن که برن اما هرماینی سر میرسه و استوریا رو بغل میکنه
هرماینی: اوه استوریا حالت خوبه خیلی نگرانت بودم
استوریا: اره خوبم فقط به خاطر یه مشکل زنونه بیهوش شدم
هرماینی میگیره چی میگه و میگه اواو
هر دو میخندن
استوریا: راستی هرماینی منو دراکو میخواستیم فردا بریم تو جنگل راه بریم تو و هری و رون و جینی هم میتونین بیاین
هرماینی: اوه معلومه
بعد از هم خداحافظی میکنن
بعد دراکو میگه جینی هم ؟
استوریا: اخه از هرماینی شنیدم هری عاشق جینی شده و از قیافه و رفتار رون میخوره عاشق هرماینی باشه و منو تو هم که عاشق همیم پس این میتونه یه قرار عاشقانه برا هممون باشه و دوستیمونو قوی تر کنه
دراکو: خب اگه تو میخوای باشه . راستی اگه کاری داشتی جغدت برو بفرستی پیشم و مواظب خودت هم باش
استوریا: باشه. تو هم همین طور
دوباره همو بغل میکنن و میبوسن و اژ هم خداحافظی میکنن و میرن اتاقاشون تا استراحت کنن و درس فردارو مرور کنن و اماده ی فردا بشن
.
.
لایک کن و اصکی نرو🔥🔥🔥🔥
.
.
.
دراکو میاد پیشش میشینه و میگه حالت خوبه خیلی نگرانت شدم
استوریا با صدای ضعیف میگه مــن خوبم بعدش که سرمم تموم شد میریم خونه
دراکو: اخه تو خیلی صدمه دیدی،داشت ازت خون میومد
استوریا: اها اون چیز مهمی نیست فقط من م... ن خب پری🩸ود شده بودم همین ، چیز خیلی مهمی نبود (یکم خجالت میکشه و گونه هاش سرخ میشه)
دراکو سرش رو میاره پایین و خجالت میکشه و میگه خب جنابالی باید زود تر بهم بگی
استوریا: درست میگی اما من همین امروز عصر برا اولین بار شدم و وقتی که میخواستم بهت بگم سروکله ی اون غولا پیدا شد و منم از شدت درد و خستگی بیهوش شدم
هر دو خندیدن
سرم استوریا تموم شد و از جاش بلند شد و از پرستار تشکر کردن
استوریا دست دراکو رو گرفت و سرش رو به شونه دراکو تکیه داد
هر دو لبخند زدن
وقتی به اتاق استوریا رسیدن
دراکو به استوریا گفت هی به نظرم هری و دوستاش انقدرا که فکر میکردم و پدر گفته بود بد نیستن
استوریا لبخند زد و گفت پس میتونیم دوستیمونو قوی تر کنیم و تو هم با هرماینی رون و هری دوست باشی
دراکو: اگه این خوشحالت میکنه سعی خودمو میکنم
استوریا و دراکو همو میبو💋سن و از هم خداحافظی میکنن که برن اما هرماینی سر میرسه و استوریا رو بغل میکنه
هرماینی: اوه استوریا حالت خوبه خیلی نگرانت بودم
استوریا: اره خوبم فقط به خاطر یه مشکل زنونه بیهوش شدم
هرماینی میگیره چی میگه و میگه اواو
هر دو میخندن
استوریا: راستی هرماینی منو دراکو میخواستیم فردا بریم تو جنگل راه بریم تو و هری و رون و جینی هم میتونین بیاین
هرماینی: اوه معلومه
بعد از هم خداحافظی میکنن
بعد دراکو میگه جینی هم ؟
استوریا: اخه از هرماینی شنیدم هری عاشق جینی شده و از قیافه و رفتار رون میخوره عاشق هرماینی باشه و منو تو هم که عاشق همیم پس این میتونه یه قرار عاشقانه برا هممون باشه و دوستیمونو قوی تر کنه
دراکو: خب اگه تو میخوای باشه . راستی اگه کاری داشتی جغدت برو بفرستی پیشم و مواظب خودت هم باش
استوریا: باشه. تو هم همین طور
دوباره همو بغل میکنن و میبوسن و اژ هم خداحافظی میکنن و میرن اتاقاشون تا استراحت کنن و درس فردارو مرور کنن و اماده ی فردا بشن
.
.
لایک کن و اصکی نرو🔥🔥🔥🔥
۵.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.