Say you love me 1
بگو که دوستم داری☆1☆
یوری:هی دختراا در ورودی مدرسه رو نگاه کنید..
با حرف یوری هردو به سمت در ورودی برگشتیم پر شده بود از دخترای کلاس..
سوزی:هه همون ۵ پسر جذابیه که پدراشون مولتی تیلیادرن تشریف آوردن!
سوجین:مولتی تیلیادرو مرض جذابیتشونم به چپم!
سوزی:حالا فش نده شاید عاشق یکیش شدی!
سوجین:دلت میخاره نه؟میخوای بخارونمش!
سوزی:نه نه غلط کردم!
یوری:بیاین کمی صبر کنیم تشریف ببرن تو کمی خلوت شه بعد بریم داخل!
از رو صندلی بلند شده و پوزخند زدم
سوجین:رئیس جمهور هم بیاد برام مهم نیست تا وقت داشتن باید میرفتن داخل،بلند شین میریم!
سوزی:سوجین خواهش میکنم دعوا نکن اینبار بخدا میندازنت بیرون!
سوجین:اوکی بابا دعوا چیه بلند شین!
هر دو بلند شدن که به طرف در ورودی رفتیم..
دخترای اسکل رو کنار زده و به در ورودی رسیدیم..
دستمو بلند کرده و به پشت یکی محکم زدم که چند قدمی جلو رفت و زود برگشت سمتم الان داد و بیداد دخترا قطع و سکوت حاکم وضعیت شده بود!
یونجون:دیونه شدی؟
پوزخندی زدم و گفتم:اونی که دیونه شده تویی!
متقابلن پوزخند زد و گفت:کدومو میخوای؟امضا؟عکس؟
پوزخند عصبی زده و چند قدم جلو رفتم و محکم از بازوش هل دادم که افتاد زمین..
سوجین:اینو میخواستم عزیزم...
دوباره لبخندی زدم و راهم رو ادامه دادم..
ویو یونجون؛
چند دقیقه صب کن قراره پشیمونت کنم روانی!
برگشت به دخترا؛
سوزی:فقط دعا کن اخراجت نکنن سوجین!
یوری:حق با سوزیه آخه چراا زود روانی میشی!
سوجین:چرا یه بار نمیگین حق با منه؟!
سوزی و یوری:چون حق با تو نیست!
خواستم چیزی بگم که..
هیورا:جئون سوجین..
برگشتم سمت کسی که اسممو صدا زده وای همون جن..(سوجین فش نده منو هم بدبخت میکنی)
سوجین:هان چیه؟
هیورا:باز یه غلطی کردی که مامانم منتظرته!(مدیر مدرسه)
سوجین تو دلش؛مامانتو درد و مرض!
هوف بلندی کشیده و از صندلی بلند شدم..
نظرتون؟
یوری:هی دختراا در ورودی مدرسه رو نگاه کنید..
با حرف یوری هردو به سمت در ورودی برگشتیم پر شده بود از دخترای کلاس..
سوزی:هه همون ۵ پسر جذابیه که پدراشون مولتی تیلیادرن تشریف آوردن!
سوجین:مولتی تیلیادرو مرض جذابیتشونم به چپم!
سوزی:حالا فش نده شاید عاشق یکیش شدی!
سوجین:دلت میخاره نه؟میخوای بخارونمش!
سوزی:نه نه غلط کردم!
یوری:بیاین کمی صبر کنیم تشریف ببرن تو کمی خلوت شه بعد بریم داخل!
از رو صندلی بلند شده و پوزخند زدم
سوجین:رئیس جمهور هم بیاد برام مهم نیست تا وقت داشتن باید میرفتن داخل،بلند شین میریم!
سوزی:سوجین خواهش میکنم دعوا نکن اینبار بخدا میندازنت بیرون!
سوجین:اوکی بابا دعوا چیه بلند شین!
هر دو بلند شدن که به طرف در ورودی رفتیم..
دخترای اسکل رو کنار زده و به در ورودی رسیدیم..
دستمو بلند کرده و به پشت یکی محکم زدم که چند قدمی جلو رفت و زود برگشت سمتم الان داد و بیداد دخترا قطع و سکوت حاکم وضعیت شده بود!
یونجون:دیونه شدی؟
پوزخندی زدم و گفتم:اونی که دیونه شده تویی!
متقابلن پوزخند زد و گفت:کدومو میخوای؟امضا؟عکس؟
پوزخند عصبی زده و چند قدم جلو رفتم و محکم از بازوش هل دادم که افتاد زمین..
سوجین:اینو میخواستم عزیزم...
دوباره لبخندی زدم و راهم رو ادامه دادم..
ویو یونجون؛
چند دقیقه صب کن قراره پشیمونت کنم روانی!
برگشت به دخترا؛
سوزی:فقط دعا کن اخراجت نکنن سوجین!
یوری:حق با سوزیه آخه چراا زود روانی میشی!
سوجین:چرا یه بار نمیگین حق با منه؟!
سوزی و یوری:چون حق با تو نیست!
خواستم چیزی بگم که..
هیورا:جئون سوجین..
برگشتم سمت کسی که اسممو صدا زده وای همون جن..(سوجین فش نده منو هم بدبخت میکنی)
سوجین:هان چیه؟
هیورا:باز یه غلطی کردی که مامانم منتظرته!(مدیر مدرسه)
سوجین تو دلش؛مامانتو درد و مرض!
هوف بلندی کشیده و از صندلی بلند شدم..
نظرتون؟
۳.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.