یهو از تخت افتاد پایین و از خواب بیدار شد
یهو از تخت افتاد پایین و از خواب بیدار شد
ات : ایییییی
£ €¥ $ علامت بادیکارد
£ خانم حالتون خوبه
ات : اهوم
$ کمکش کرد بلند شه
ات : شما اینجا چیکار می کنید
€ اقا گفتن
ات : اها
جیمین ویو
یهو صدای شنیدم صدای ات بود ترسیدمم زود رفتم اتاق دیدم افتاده زمین
جیمین : حالت خوبه
ات ؛ اهوم
جیمین : می تونید برید
بادیگاردا رفتن پشت در
ات : جیمین چرا به بادیگاردا گفتی بیان ؟ به خاطر چالیون ؟
جیمین : نه به خاطر اون نه چون چاچا هس از اون بابابت
ات ؛ اها
جیمین : باشه بخواب
جیمین بلند شد
ات : یاااا هنوز کارت تمام نشدههه
جیمین ؛ نه هنوز
ات : اوپا میشه بیای باهم بخوابیم ( با حالت کیوت)
جیمین : یاااا اتتت این جوری نکن کار دارممم
ات : ددی جونم
جیمین یهو روی ات خمیه زد
جیمین : چی گفتی ( ارم توی گوشش گفت )
جیمین رفت اون ور دراز کشید
جیمین : بیا بغلم
ات : م یخوابی
جیمین : اهوم
ات : ایییییی
£ €¥ $ علامت بادیکارد
£ خانم حالتون خوبه
ات : اهوم
$ کمکش کرد بلند شه
ات : شما اینجا چیکار می کنید
€ اقا گفتن
ات : اها
جیمین ویو
یهو صدای شنیدم صدای ات بود ترسیدمم زود رفتم اتاق دیدم افتاده زمین
جیمین : حالت خوبه
ات ؛ اهوم
جیمین : می تونید برید
بادیگاردا رفتن پشت در
ات : جیمین چرا به بادیگاردا گفتی بیان ؟ به خاطر چالیون ؟
جیمین : نه به خاطر اون نه چون چاچا هس از اون بابابت
ات ؛ اها
جیمین : باشه بخواب
جیمین بلند شد
ات : یاااا هنوز کارت تمام نشدههه
جیمین ؛ نه هنوز
ات : اوپا میشه بیای باهم بخوابیم ( با حالت کیوت)
جیمین : یاااا اتتت این جوری نکن کار دارممم
ات : ددی جونم
جیمین یهو روی ات خمیه زد
جیمین : چی گفتی ( ارم توی گوشش گفت )
جیمین رفت اون ور دراز کشید
جیمین : بیا بغلم
ات : م یخوابی
جیمین : اهوم
۱۰.۰k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.