ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 69°•
نارا: خب جونگ کوک شی جرعت یا حقیقت؟
جونگ کوک: حقیقت
نارا: خب هنوز عاشق هیونا هستی یا نه؟
من از این سوالش شوکه شدم البته همشون خیلی مست بودن منم بخاطر اینکه باردار بودم چیزی نخوردم و منتطر بودم جونگ کوک جواب بده
جونگ کوک: قبلا عاشقش بودم ولی الان هیچ حسی بهش ندارم
با این جواب جونگ کوک خوشحال شدم ، بعد از دو سه دور دیگه بخاطر اینکه همه مست بودن مجبور شدیم همونجا بخوابیم همه روی مبلا ولو شدن ولی من بخاطر وضعم رفتم بالا توی اتاق مهمون خوابیدم که یکدفعه دیدم صداهایی میاد بلند شدم ببینم چیه که دیدم در باز شد و جیمین و نارا در حال بوسیدن هم وارد اتاق شدن اولش تعجب کردم ولی بعدش دیدم داره کار به جاهای باریک میکشه و من برای اینکه مزاحم کارشون نشم تصمیم گرفتم برم پایین ولی نمیشد چون قشنگ تو دیدشون بودم رفتم یه گوشه قایم شدم تا کارشون تموم شه خدایی چرا من باید شاهد سکس این دوتا باشم خلاصه که از اول تا آخرشو توی اتاق بودم البته چشمام رو بسته بودم و دستمو گذاشته بودم رو گوشم ولی باز صداشون میومد بلاخره بعد از دو ساعت رضایت دادن و خوابیدن و منم یواشکی بدون اینکه نگاهشون کنم رفتم بیرون و توی اتاق دیگه خوابیدم تا اینکه صبح شد و منم بیدار شدم صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم همسر جین داره سوپ خماری درست میکنه و صبحونه هم رو میز چیندست بعد از گفتن صبح بخیر صبحونمو خوردم و چون دیگه ویار نداشتم به راحتی کلی غذا میخوردم ، بعد از چند مین بقیه هم اومدن سر میز نشستن و مشغول صبحونه شدن
لیانا: نارا شی میشه لطفا از آیت به بعد چک کنید کسی تو اتاق هست یا نه بعد بهش وارد بشید؟
نارا: واسه چی؟
لیانا: چون دیشب منو از اتاقی که توش بودم انداختین بیرون شما دوتا
نارا: یعنی تو اونجا بودی؟!
لیانا: بله با اجازتون
نارا: ای وای ببخشید
لیانا: خب حالا ول کن ولی دیگه تکرار نشه
نارا: اکی
بعد از تموم کردن صبحونه همگی رفتیم خونه
[پرش زمانی به یک هفته بعد]
این اواخر جونگ کوک اصلا بهم توجه نمیکرد چون سرش خیلی شلوغ بود و بعضی روزا اصلا خونه نمیومد یا اگرم بیاد ساعت ۲ نصف شب میاد و ۵ صبح میره و چون بخاطر پروژه بود من خیلی حسادت میکردم چون همش پیش هیونا بود ولی خب کاریش نمیشه کرد
کپی ممنوع ❌
جونگ کوک: حقیقت
نارا: خب هنوز عاشق هیونا هستی یا نه؟
من از این سوالش شوکه شدم البته همشون خیلی مست بودن منم بخاطر اینکه باردار بودم چیزی نخوردم و منتطر بودم جونگ کوک جواب بده
جونگ کوک: قبلا عاشقش بودم ولی الان هیچ حسی بهش ندارم
با این جواب جونگ کوک خوشحال شدم ، بعد از دو سه دور دیگه بخاطر اینکه همه مست بودن مجبور شدیم همونجا بخوابیم همه روی مبلا ولو شدن ولی من بخاطر وضعم رفتم بالا توی اتاق مهمون خوابیدم که یکدفعه دیدم صداهایی میاد بلند شدم ببینم چیه که دیدم در باز شد و جیمین و نارا در حال بوسیدن هم وارد اتاق شدن اولش تعجب کردم ولی بعدش دیدم داره کار به جاهای باریک میکشه و من برای اینکه مزاحم کارشون نشم تصمیم گرفتم برم پایین ولی نمیشد چون قشنگ تو دیدشون بودم رفتم یه گوشه قایم شدم تا کارشون تموم شه خدایی چرا من باید شاهد سکس این دوتا باشم خلاصه که از اول تا آخرشو توی اتاق بودم البته چشمام رو بسته بودم و دستمو گذاشته بودم رو گوشم ولی باز صداشون میومد بلاخره بعد از دو ساعت رضایت دادن و خوابیدن و منم یواشکی بدون اینکه نگاهشون کنم رفتم بیرون و توی اتاق دیگه خوابیدم تا اینکه صبح شد و منم بیدار شدم صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم همسر جین داره سوپ خماری درست میکنه و صبحونه هم رو میز چیندست بعد از گفتن صبح بخیر صبحونمو خوردم و چون دیگه ویار نداشتم به راحتی کلی غذا میخوردم ، بعد از چند مین بقیه هم اومدن سر میز نشستن و مشغول صبحونه شدن
لیانا: نارا شی میشه لطفا از آیت به بعد چک کنید کسی تو اتاق هست یا نه بعد بهش وارد بشید؟
نارا: واسه چی؟
لیانا: چون دیشب منو از اتاقی که توش بودم انداختین بیرون شما دوتا
نارا: یعنی تو اونجا بودی؟!
لیانا: بله با اجازتون
نارا: ای وای ببخشید
لیانا: خب حالا ول کن ولی دیگه تکرار نشه
نارا: اکی
بعد از تموم کردن صبحونه همگی رفتیم خونه
[پرش زمانی به یک هفته بعد]
این اواخر جونگ کوک اصلا بهم توجه نمیکرد چون سرش خیلی شلوغ بود و بعضی روزا اصلا خونه نمیومد یا اگرم بیاد ساعت ۲ نصف شب میاد و ۵ صبح میره و چون بخاطر پروژه بود من خیلی حسادت میکردم چون همش پیش هیونا بود ولی خب کاریش نمیشه کرد
کپی ممنوع ❌
۷۲.۳k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.