شالام علیکم 🌝💫🎀
شالام علیکم 🌝💫🎀
از شدت بیکاری اومدم پارت بدم 🌝
اعصابمم خورده چون باید واسه قسمتای غم انگیز خیلی صبر کنم 🌝
خیلی دوس دارم اشکتونو در بیارم 🌝
بریم بشروعیم=>
کوشولو تنوع *
-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-
دراکن : چیزی نی فقط یه پیتزا سوخته
اما ا/ت دستشو میکوبه رو میز و دست دیگش رو میزاره جلو دهنش و از جاش بلند میشه *
در حالی که نفس نفس میزد و عرق کرده بود تپش قلب گرفته بود با صدای ضعیفی گفت ...
ا/ت : م-معذرت میخوام ا-الان بر میگردم
و به سمت سرویس بهداشتی رفت و بقیه فقط با شوک زدگی نگاش میکردن *
مایکی (شوکه و نگران) : چ-چش شد ؟! برم بهش سر بزنم
میتسویا(جدی) : آم ... وایسا مایکی ! ... بزار یکم بگذره بعد برو
مایکی : باشه
تقریبا یه ۱۵ دقیقه گذشته بود ولی اثری از ا/ت نشد
مایکی : دیگه میرم
آرم از جاش بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت و در زد اما جوابی نشنید پس وارد شد *
اما با صحنه ای که مواجه شد کاملا جا خورد
ا/ت با صورت خیس و دستای زخمی که به روشویی تکیه داده بود رو دید که املا مشخص بود با خودش کاری کرده !
مایکی (کاملا شوکه) : ا_ ا/ت ت_تو چت شدههه !
ا/ت متوجه اومدن مایکی نشده بود ترسید و سریع صورتشو پاک کرد *
ا/ت : عهه مایکی اینجا چیکار میکنی *لبخند فیک *
مایکی (بسیار شوکه و نگران) : با خودت چیکار کردی !؟
ا/ت : هیچی بابا اصن اینو ولش منتظر نذاشتمتون که * همچنان لبخند فیک *
مایکی : به خاطر غذا بود ؟! نکنه مسموم شدی !
ا/ت : از نگرانیت ممنونم مایکی ولی ...
مایکی : بچه ها چیزی گفتن ؟!
ا/ت : نهههههه عمرا هیچی نشده بابا خودتو نگران نکن هیهی
مایکی : ت- تو مطمئنی ؟!
ا/ت : اوهوم
مایکی : ...
ا/ت : آم .... ببخشید دیگه باید برم
مایکی : میخوای برسونمت ؟
ا/ت : نه آخه امشب خونه داییم مهمونم اونجام خیلی به اینجا نزدیکه مرسی *همچنان در حال گفتن دروغ صگی با لبخند فیک *
مایکی (نگران) : پس مراقب خودت باش
ا/ت : باشه تو هم ^^
و از اونجا رفت *
مایکی با صورت نگران و ناراحت برگشت پیش بقیه *
دراکن : چی شده ؟
میتسویا : پس ا/ت چان کو ؟
مایکی : حالش زیاد خوب نبود پس برگشت
دراکن : همین ؟
مایکی : اوهوم
☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆☆-☆-☆-☆-☆
آخه ریدن تا کی ؟🥲
ببخشید 🥲
به اولین کسی کامنت بزاره شوکولا مودم ☆_☆
ممنونم که خوندین =>
از شدت بیکاری اومدم پارت بدم 🌝
اعصابمم خورده چون باید واسه قسمتای غم انگیز خیلی صبر کنم 🌝
خیلی دوس دارم اشکتونو در بیارم 🌝
بریم بشروعیم=>
کوشولو تنوع *
-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-
دراکن : چیزی نی فقط یه پیتزا سوخته
اما ا/ت دستشو میکوبه رو میز و دست دیگش رو میزاره جلو دهنش و از جاش بلند میشه *
در حالی که نفس نفس میزد و عرق کرده بود تپش قلب گرفته بود با صدای ضعیفی گفت ...
ا/ت : م-معذرت میخوام ا-الان بر میگردم
و به سمت سرویس بهداشتی رفت و بقیه فقط با شوک زدگی نگاش میکردن *
مایکی (شوکه و نگران) : چ-چش شد ؟! برم بهش سر بزنم
میتسویا(جدی) : آم ... وایسا مایکی ! ... بزار یکم بگذره بعد برو
مایکی : باشه
تقریبا یه ۱۵ دقیقه گذشته بود ولی اثری از ا/ت نشد
مایکی : دیگه میرم
آرم از جاش بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت و در زد اما جوابی نشنید پس وارد شد *
اما با صحنه ای که مواجه شد کاملا جا خورد
ا/ت با صورت خیس و دستای زخمی که به روشویی تکیه داده بود رو دید که املا مشخص بود با خودش کاری کرده !
مایکی (کاملا شوکه) : ا_ ا/ت ت_تو چت شدههه !
ا/ت متوجه اومدن مایکی نشده بود ترسید و سریع صورتشو پاک کرد *
ا/ت : عهه مایکی اینجا چیکار میکنی *لبخند فیک *
مایکی (بسیار شوکه و نگران) : با خودت چیکار کردی !؟
ا/ت : هیچی بابا اصن اینو ولش منتظر نذاشتمتون که * همچنان لبخند فیک *
مایکی : به خاطر غذا بود ؟! نکنه مسموم شدی !
ا/ت : از نگرانیت ممنونم مایکی ولی ...
مایکی : بچه ها چیزی گفتن ؟!
ا/ت : نهههههه عمرا هیچی نشده بابا خودتو نگران نکن هیهی
مایکی : ت- تو مطمئنی ؟!
ا/ت : اوهوم
مایکی : ...
ا/ت : آم .... ببخشید دیگه باید برم
مایکی : میخوای برسونمت ؟
ا/ت : نه آخه امشب خونه داییم مهمونم اونجام خیلی به اینجا نزدیکه مرسی *همچنان در حال گفتن دروغ صگی با لبخند فیک *
مایکی (نگران) : پس مراقب خودت باش
ا/ت : باشه تو هم ^^
و از اونجا رفت *
مایکی با صورت نگران و ناراحت برگشت پیش بقیه *
دراکن : چی شده ؟
میتسویا : پس ا/ت چان کو ؟
مایکی : حالش زیاد خوب نبود پس برگشت
دراکن : همین ؟
مایکی : اوهوم
☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆-☆☆-☆-☆-☆-☆
آخه ریدن تا کی ؟🥲
ببخشید 🥲
به اولین کسی کامنت بزاره شوکولا مودم ☆_☆
ممنونم که خوندین =>
۵.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.