پارت۱۲"انتقام"
"انتقام"
پارت ۱۲
فردا
از زبان ا.ت
ساعت رو یه نگاهی انداختم ساعت ۴ بود باید میرفتم برای شب آماده میشدم اما نمیتونستم این کارو جلوی جیمین بکنم رفتم سمت اتاق لباس هامو عوض کردم خواستم از خونه برم بیرون که..
+جایی میری
_آره بیرون یکاری دارم..فکر کنم مهمونی امشب خیلی قراره بهت خوش بگذره پس خوش بگذرون منتطر منم نمون.
بعد از این حرفم از خونه خارج شدم تاکسی گرفتم و رفتم سمت آرایشگاه تا اونجا حاظر شم
داخل آرایشگاه شدم رفتم رو صندلی نشستم درگیر صورتم بودن که گوشیمو برداشتم و زنگ زدم که برام لباس بیارن آخه از خونه نتونستم چیزی بردارم..ارایش صورتم فاکینگ جذاب شده بود خیلی بهم میومد موهامم که فقط یه حالت ساده دادم و ریختم دورم که بلاخره لباسم رسید
یه نگاهی به لباسی که برام آورده بودن کردم وایی خدا این دیگه چی بود چرا اینقدر همه جاش بازه اصلا این چه رنگیه.. زرشکی؟
_ایی خدا این احمق هارو از کجا برام فرستادییی(زیر لبی)
چاره ای نداشتم باید میپوشیدمش بجز این لباس چیز دیگه ای نبود بپوشم وقتم نداشتم با کلی غر غر رفتم لباسمو عوض کردم و اومدم بیرون ..ولی خیلی تو تنم قشنگ بود ولی اگه یکم از لختیش کم میشد بهتر بود
یه نگاهی به ساعت کردم ساعت ۷ بود گوشیمو برداشتم و به رانندم زنگ زدم
_رسیدی؟
*بله خانم دم در هستم بفرمایید پایین.
گوشیمو قطع کردم کتم رو لباسم پوشیدم همه وسایل هامو برداشتم و رفتم پایین..طرف ماشین شدم که راننده پیاده شد میخواست برام در ماشین رو باز کنه که نزاشتم
_سویچ ماشین رو بده خودم میرونم
رفت عقب و سویچ رو بهم داد یه تعظیم کوچولو کرد و دور شد رفتم پشت فرمون نشستم و راه افتادم سمت مهمونی..خودم که نتونستم دخالتی کنم اما امید وارم جایی خوبی رو برای مهمونی انتخاب کرده باشن و همچی آماده باشه
بلاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم و داخل شدم
_پس الکی نگران بودم همچی عالیه(زیر لبی)
از کنار گوشه رد شدم تا کسی منو نبینه احتمالا جیمین هم الان اینجاست رفتم داخل یه اتاقی شدم.. که موقعه سخنرانی برم خودمو نشون بدم به همه..چون من تازه ریاست شرکت رو به طور کامل به دست گرفتم برای همین کسی من رو تا حالا ندیده پس قراره امشب همشون سوپرایز شن
نیم ساعت گذشته بود الان دیگه وقتش بود برم سر صِن سر و رومو یکم مرتب کردم و رفتم بیرون از اتاق سینه هامو دادم جلو و راست واستادم و با غرور قدم برمیداشتم اصلا به هیچکی نگاه نکردم و رفتم سمت میکروفن
چشمم یهو به جیمین افتاد که داشت با چشای چهار تا شده نگام میکرد که از دور یه نیشخند براش زدم..ولی امشب خیلی جذاب شده بود دلم نمیخواست چشم ازش بردارم..برگشتم رو به همه و میکروفن رو تو دستم گرفتم دیگه وقتش بود شروع کنم
_سلام به همگی..من کیم ا.ت هستم رئیس شرکت و هلدینگ ال ام اس.. ریاست رو خیلی وقت نیست که به عهده گرفتم برای همین این مهمونی بر اساس آشنایی من با سرمایه گزار ها و شریک ها بوده که امید وارم بتونیم به خوبی با هم کنار بیایم و اگر از طرف شرکت های دیگه پروژه ای هست که باید برای من بفرستن با کمال میل قبول و بررسی میکنم تا بتونیم راه جدیدی رو شروع کنیم..امید وارم شب خوبی داشته باشین و تا جایی که میتونین خوش بگذرونین امشبو!
یه لبخندی زدم و میکروفن رو گذاشتم سر جاش و از اونجا اومدم تو جمع..
از زبان جیمین
اعلام کردن که رئیس شرکت میخواد سخنرانی کنه خیلی کنجکاو بودم که بدونم کیه که باعث ورشکستی ما شدش.. همونی که میگن اسمش پارک سوکجینه و ملاقات باهاشم سخته
یهو یکی با غرور اومد رو صِن خیلی برام آشنا میزد دقت که کردم دیدم ا.ته ..قیافش خیلی تغییر کرده بود با زور شناختمش ولی این اینجا رو صِن چیکار میکرد با تعجب داشتم نگاه میکردم که یهو گفت رئیس شرکت کیم ا.ته..که یهو خورد تو پرام یعنی همه اینا دروغ بود؟پس اسم پارک سوکجین هم همش ک*صشر بود همش نقشه بود تا منو ورشکسته کنه..بعد برمیداشت میگفت تو مگه ارزش انتقام گرفتنم داری؟هه ریدی گرل
خیلی تو شوک بودم باورش برام غیر ممکن بود کسی که باهاش ملاقات هم سخته زن من باشه همونی که بهش دست درازی کردم که میخواست انتقام بگیره ..چشم افتاد بهش که دیدم داره میاد سمتم خودمو یکم جمع و جور کردم نمیخواستم ببینه چقدر بهم ریختم اومد کنارم واستاد
_باید باهم حرف بزنیم دنبالم بیا
بعد راه افتاد رفت منم پشت سرش اروم میرفتم که رفتیم داخل یه اتاقی پشت سرش در رو بست..رفتم به دیوار تکیه دادم و دست به سینه بهش نگاه میکردم امشب چقدر خشگل شده بود
+پس همش زیر سر تو بود..الان خوشحالی؟هوم؟انتقام گرفتی دیگه ..مطمئنم اگه دست خودت بود هم باز ادامه میدادی تا قشنگ بخورم زمین چرا پس خوتو لو دادی؟
+هااااااا؟چراا؟(داد)
پارت ۱۲
فردا
از زبان ا.ت
ساعت رو یه نگاهی انداختم ساعت ۴ بود باید میرفتم برای شب آماده میشدم اما نمیتونستم این کارو جلوی جیمین بکنم رفتم سمت اتاق لباس هامو عوض کردم خواستم از خونه برم بیرون که..
+جایی میری
_آره بیرون یکاری دارم..فکر کنم مهمونی امشب خیلی قراره بهت خوش بگذره پس خوش بگذرون منتطر منم نمون.
بعد از این حرفم از خونه خارج شدم تاکسی گرفتم و رفتم سمت آرایشگاه تا اونجا حاظر شم
داخل آرایشگاه شدم رفتم رو صندلی نشستم درگیر صورتم بودن که گوشیمو برداشتم و زنگ زدم که برام لباس بیارن آخه از خونه نتونستم چیزی بردارم..ارایش صورتم فاکینگ جذاب شده بود خیلی بهم میومد موهامم که فقط یه حالت ساده دادم و ریختم دورم که بلاخره لباسم رسید
یه نگاهی به لباسی که برام آورده بودن کردم وایی خدا این دیگه چی بود چرا اینقدر همه جاش بازه اصلا این چه رنگیه.. زرشکی؟
_ایی خدا این احمق هارو از کجا برام فرستادییی(زیر لبی)
چاره ای نداشتم باید میپوشیدمش بجز این لباس چیز دیگه ای نبود بپوشم وقتم نداشتم با کلی غر غر رفتم لباسمو عوض کردم و اومدم بیرون ..ولی خیلی تو تنم قشنگ بود ولی اگه یکم از لختیش کم میشد بهتر بود
یه نگاهی به ساعت کردم ساعت ۷ بود گوشیمو برداشتم و به رانندم زنگ زدم
_رسیدی؟
*بله خانم دم در هستم بفرمایید پایین.
گوشیمو قطع کردم کتم رو لباسم پوشیدم همه وسایل هامو برداشتم و رفتم پایین..طرف ماشین شدم که راننده پیاده شد میخواست برام در ماشین رو باز کنه که نزاشتم
_سویچ ماشین رو بده خودم میرونم
رفت عقب و سویچ رو بهم داد یه تعظیم کوچولو کرد و دور شد رفتم پشت فرمون نشستم و راه افتادم سمت مهمونی..خودم که نتونستم دخالتی کنم اما امید وارم جایی خوبی رو برای مهمونی انتخاب کرده باشن و همچی آماده باشه
بلاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم و داخل شدم
_پس الکی نگران بودم همچی عالیه(زیر لبی)
از کنار گوشه رد شدم تا کسی منو نبینه احتمالا جیمین هم الان اینجاست رفتم داخل یه اتاقی شدم.. که موقعه سخنرانی برم خودمو نشون بدم به همه..چون من تازه ریاست شرکت رو به طور کامل به دست گرفتم برای همین کسی من رو تا حالا ندیده پس قراره امشب همشون سوپرایز شن
نیم ساعت گذشته بود الان دیگه وقتش بود برم سر صِن سر و رومو یکم مرتب کردم و رفتم بیرون از اتاق سینه هامو دادم جلو و راست واستادم و با غرور قدم برمیداشتم اصلا به هیچکی نگاه نکردم و رفتم سمت میکروفن
چشمم یهو به جیمین افتاد که داشت با چشای چهار تا شده نگام میکرد که از دور یه نیشخند براش زدم..ولی امشب خیلی جذاب شده بود دلم نمیخواست چشم ازش بردارم..برگشتم رو به همه و میکروفن رو تو دستم گرفتم دیگه وقتش بود شروع کنم
_سلام به همگی..من کیم ا.ت هستم رئیس شرکت و هلدینگ ال ام اس.. ریاست رو خیلی وقت نیست که به عهده گرفتم برای همین این مهمونی بر اساس آشنایی من با سرمایه گزار ها و شریک ها بوده که امید وارم بتونیم به خوبی با هم کنار بیایم و اگر از طرف شرکت های دیگه پروژه ای هست که باید برای من بفرستن با کمال میل قبول و بررسی میکنم تا بتونیم راه جدیدی رو شروع کنیم..امید وارم شب خوبی داشته باشین و تا جایی که میتونین خوش بگذرونین امشبو!
یه لبخندی زدم و میکروفن رو گذاشتم سر جاش و از اونجا اومدم تو جمع..
از زبان جیمین
اعلام کردن که رئیس شرکت میخواد سخنرانی کنه خیلی کنجکاو بودم که بدونم کیه که باعث ورشکستی ما شدش.. همونی که میگن اسمش پارک سوکجینه و ملاقات باهاشم سخته
یهو یکی با غرور اومد رو صِن خیلی برام آشنا میزد دقت که کردم دیدم ا.ته ..قیافش خیلی تغییر کرده بود با زور شناختمش ولی این اینجا رو صِن چیکار میکرد با تعجب داشتم نگاه میکردم که یهو گفت رئیس شرکت کیم ا.ته..که یهو خورد تو پرام یعنی همه اینا دروغ بود؟پس اسم پارک سوکجین هم همش ک*صشر بود همش نقشه بود تا منو ورشکسته کنه..بعد برمیداشت میگفت تو مگه ارزش انتقام گرفتنم داری؟هه ریدی گرل
خیلی تو شوک بودم باورش برام غیر ممکن بود کسی که باهاش ملاقات هم سخته زن من باشه همونی که بهش دست درازی کردم که میخواست انتقام بگیره ..چشم افتاد بهش که دیدم داره میاد سمتم خودمو یکم جمع و جور کردم نمیخواستم ببینه چقدر بهم ریختم اومد کنارم واستاد
_باید باهم حرف بزنیم دنبالم بیا
بعد راه افتاد رفت منم پشت سرش اروم میرفتم که رفتیم داخل یه اتاقی پشت سرش در رو بست..رفتم به دیوار تکیه دادم و دست به سینه بهش نگاه میکردم امشب چقدر خشگل شده بود
+پس همش زیر سر تو بود..الان خوشحالی؟هوم؟انتقام گرفتی دیگه ..مطمئنم اگه دست خودت بود هم باز ادامه میدادی تا قشنگ بخورم زمین چرا پس خوتو لو دادی؟
+هااااااا؟چراا؟(داد)
۱۷.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.