Part 26
Part 26
ا.ت ویو:
سریع بچه هارو خبر کردم که به ثانیه نکشید که در اتاق باز شد سرم رو بالا آوردم که با قیافه های متعجب شون مواجه شدم
کوک:ا.ت چی شده؟
جیمین:چرا انقدر زود برگشتی؟
یونگی:چرا رنگت پریده؟
ا.ت: آروم باشید بشینید تا براتون توضیح بدم
کوک جیمین یونگی نشستن و جی هوپ هم سر پا وایستاد
یه نفس عمیق کشیدم و ماجرارو براشون توضیح دادم
کوک:ا...الان میخوای چیکار کنی؟
نمیدونم باید به آقای مین بگم
جیمین:شوخیت گرفته؟ اگه بری بگی مرگت حتمیه
ا.ت:بهتر از اینه که بهش دروغ بگم فوقش از باند میندازم بیرون
کوک:تو ساده این جایگاه رو به دست نیاوردی که ساده از دستش بدی
ا.ت:آره میدونم
و سرمو انداختم پایین بعد از چند مین سرمو آوردم بالا
ا.ت:خب بنظرتون چیکار کنیم؟
هیچ کس هیچی نمیگفت
که یهو یادم به برگه هایی اومد که از خونه کیم ورداشتم بلند شدم و رفتم سمت کنسول اتاق و ورقه هارو ورداشتم یه نگاهی بهشون کردم و برگشتم سمت جیمین
ا.ت:ببین میتونی از داخل اینا چیزی پیدا کنی؟
جیمین:چشم
و اومد سمتم و برگه هارو ازم گرفت و با یه تعظیم کوچیک از اتاق خارج شد
یونگی هوپی رفتن فقط کوک مونده بود
رفتم روی صندلیم نشستم و روبه کوک کردم
ا.ت:آقای جئون
کوک:جانم؟
یه تک خنده ای کردم ادامه دادم انقدر برات تعجب آوره که من با فامیل صدات بزنم؟
کوک:چی؟..نه بابا
کوک ویو:
بعد از حرفی که زدم ا.ت خندش محو شد
کوک:خانم کیم؟
سرشو بالا ارود گفت
ا.ت:الان که هیچ کس نیست راحت باش
کوک:ا.ت چیزی شده؟
ا.ت:آره چیزی شده
کوک:چی؟
ا.ت:اینکه...
که یهو در اتاق باز شد و جیمین وارد اتاق شد همون جور که چندتا برگه دستش بود اومد سمت ما و روبه روی من نشست
ا.ت:چیزی پیدا کردی؟
جیمین:آره چیزای خیلی به دردبخور
ا.ت:بده ببینم
ا.ت ویو:
برگه هارو از دستش گرفتم و نگاهی بهشون کردم
با اینا میتونستم نابودش کنم ولی ته دلم یه حس دیگهای بود که میگفت تو نباید این کار رو بکنی
ادامه دارد
شرط
لایک10
کامنت 12
منتظرم💋
بنظرتون ادامشو چجوری بنویسم؟
ا.ت ویو:
سریع بچه هارو خبر کردم که به ثانیه نکشید که در اتاق باز شد سرم رو بالا آوردم که با قیافه های متعجب شون مواجه شدم
کوک:ا.ت چی شده؟
جیمین:چرا انقدر زود برگشتی؟
یونگی:چرا رنگت پریده؟
ا.ت: آروم باشید بشینید تا براتون توضیح بدم
کوک جیمین یونگی نشستن و جی هوپ هم سر پا وایستاد
یه نفس عمیق کشیدم و ماجرارو براشون توضیح دادم
کوک:ا...الان میخوای چیکار کنی؟
نمیدونم باید به آقای مین بگم
جیمین:شوخیت گرفته؟ اگه بری بگی مرگت حتمیه
ا.ت:بهتر از اینه که بهش دروغ بگم فوقش از باند میندازم بیرون
کوک:تو ساده این جایگاه رو به دست نیاوردی که ساده از دستش بدی
ا.ت:آره میدونم
و سرمو انداختم پایین بعد از چند مین سرمو آوردم بالا
ا.ت:خب بنظرتون چیکار کنیم؟
هیچ کس هیچی نمیگفت
که یهو یادم به برگه هایی اومد که از خونه کیم ورداشتم بلند شدم و رفتم سمت کنسول اتاق و ورقه هارو ورداشتم یه نگاهی بهشون کردم و برگشتم سمت جیمین
ا.ت:ببین میتونی از داخل اینا چیزی پیدا کنی؟
جیمین:چشم
و اومد سمتم و برگه هارو ازم گرفت و با یه تعظیم کوچیک از اتاق خارج شد
یونگی هوپی رفتن فقط کوک مونده بود
رفتم روی صندلیم نشستم و روبه کوک کردم
ا.ت:آقای جئون
کوک:جانم؟
یه تک خنده ای کردم ادامه دادم انقدر برات تعجب آوره که من با فامیل صدات بزنم؟
کوک:چی؟..نه بابا
کوک ویو:
بعد از حرفی که زدم ا.ت خندش محو شد
کوک:خانم کیم؟
سرشو بالا ارود گفت
ا.ت:الان که هیچ کس نیست راحت باش
کوک:ا.ت چیزی شده؟
ا.ت:آره چیزی شده
کوک:چی؟
ا.ت:اینکه...
که یهو در اتاق باز شد و جیمین وارد اتاق شد همون جور که چندتا برگه دستش بود اومد سمت ما و روبه روی من نشست
ا.ت:چیزی پیدا کردی؟
جیمین:آره چیزای خیلی به دردبخور
ا.ت:بده ببینم
ا.ت ویو:
برگه هارو از دستش گرفتم و نگاهی بهشون کردم
با اینا میتونستم نابودش کنم ولی ته دلم یه حس دیگهای بود که میگفت تو نباید این کار رو بکنی
ادامه دارد
شرط
لایک10
کامنت 12
منتظرم💋
بنظرتون ادامشو چجوری بنویسم؟
۱.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.