آنتی bts 💚پــارت۱💚 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*مینسو
عاشق خواهرمم. خواهری که از پانزده سالگیم برام هم مادری کرده و هم پدری و هم خواهری. وقتی پانزده سالم بود پدر و مادرمون بر اثر تصادف کشته شدند. از اون موقع منو خواهرم تنها بودیم. خواهرم آرمی بود. از دوهزار آتیشه ها. من بی تی اس دوست نداشتم ولی هیچوقتم درموردشون بد نمیگفتم بعضی وقتا برا اینکه حرص خواهرمو دربیارم به شوخی ازشون بد میگفتم. خیلی اعصبانی میشد. منم میخندیدم. امروز بی تی اس قرار بود کنسرت برگزار کنه تو سئول. خواهرم منم مجبور کرد باهاش به کنسرت برم. وارد مکان کنسرت شدیم. تعجب کردم. خیلی بانظم و بیصدا هر کی جای خودش بود. خواهرم جلو جا رزرو کرده بود............
ــ خواهری چقدر سکوته.
خواهر: چون قوانین این کنسرت فرق داره.
ــ آهان.
نشسته بودیم. بالاخره اومدن. هیع. اصلا نمیدونم چرا اینا اینقدر طرفدار دارند؟! به نظرم آرمیا دیوونن. اصلا چیز خاصی ندارن. خندم گرفت. چقدر ساکت بود. همه محوشون بودن. نتونستم خندمو نگه دارم. خندیدم نه آروم نه خیلی بلند ولی اونقدر بود که اونا متوجه شدن. خواهرم بهم چشم غره رفت که خودمو کنترل کردم. یه جا ایستادن میخواستن احترام بزارن که خواهرم زود بلند شد و خودشو انداخت جلوی شوگا و یه چیزی با سرعت به قلب خواهرم برخورد کردو خون همه جا را.. نه نه.. با گریه به سمتش رفتم. گریم امونمو بریده بود. امکان نداره. خواهرم. خواهرم تیر خورده. خواهرم. تنها کسم....
(2ساعت بعد)
ــ دکتر چیشد حال خواهرم خوب میشه؟
دکتر: خیلی متاسفم. به دلیل خونریزی شدید..
انگار دنیا رو سرم خراب شد. چشام سیاهی رفتو افتادم زمین.. آروم چشامو باز کردم.........
(یک ماه بعد)
همش تقصیر اوناست. بی تی اس باعث مرگ خواهرم شدند. برای خاکسپاریش اومدن ولی بهشون اهمیت ندادم. اشکام سرازیر شدن. کاری میکنم که تقاصشو بدن. نابودشون میکنم. به عمو کیم گفتم بیاد به اتاقم. عمو یجوری همه کاره شرکتمون بود. مورد اعتماد پدرم بود. در اتاق زدند............
ــ بیایین داخل.
عمو اومد داخل..........
عمو: کاری داشتید؟
ــ میخوام یکاری کنید.
عمو: چه کاری؟
ــ بی تی اسو نابود کنیم.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
*مینسو
عاشق خواهرمم. خواهری که از پانزده سالگیم برام هم مادری کرده و هم پدری و هم خواهری. وقتی پانزده سالم بود پدر و مادرمون بر اثر تصادف کشته شدند. از اون موقع منو خواهرم تنها بودیم. خواهرم آرمی بود. از دوهزار آتیشه ها. من بی تی اس دوست نداشتم ولی هیچوقتم درموردشون بد نمیگفتم بعضی وقتا برا اینکه حرص خواهرمو دربیارم به شوخی ازشون بد میگفتم. خیلی اعصبانی میشد. منم میخندیدم. امروز بی تی اس قرار بود کنسرت برگزار کنه تو سئول. خواهرم منم مجبور کرد باهاش به کنسرت برم. وارد مکان کنسرت شدیم. تعجب کردم. خیلی بانظم و بیصدا هر کی جای خودش بود. خواهرم جلو جا رزرو کرده بود............
ــ خواهری چقدر سکوته.
خواهر: چون قوانین این کنسرت فرق داره.
ــ آهان.
نشسته بودیم. بالاخره اومدن. هیع. اصلا نمیدونم چرا اینا اینقدر طرفدار دارند؟! به نظرم آرمیا دیوونن. اصلا چیز خاصی ندارن. خندم گرفت. چقدر ساکت بود. همه محوشون بودن. نتونستم خندمو نگه دارم. خندیدم نه آروم نه خیلی بلند ولی اونقدر بود که اونا متوجه شدن. خواهرم بهم چشم غره رفت که خودمو کنترل کردم. یه جا ایستادن میخواستن احترام بزارن که خواهرم زود بلند شد و خودشو انداخت جلوی شوگا و یه چیزی با سرعت به قلب خواهرم برخورد کردو خون همه جا را.. نه نه.. با گریه به سمتش رفتم. گریم امونمو بریده بود. امکان نداره. خواهرم. خواهرم تیر خورده. خواهرم. تنها کسم....
(2ساعت بعد)
ــ دکتر چیشد حال خواهرم خوب میشه؟
دکتر: خیلی متاسفم. به دلیل خونریزی شدید..
انگار دنیا رو سرم خراب شد. چشام سیاهی رفتو افتادم زمین.. آروم چشامو باز کردم.........
(یک ماه بعد)
همش تقصیر اوناست. بی تی اس باعث مرگ خواهرم شدند. برای خاکسپاریش اومدن ولی بهشون اهمیت ندادم. اشکام سرازیر شدن. کاری میکنم که تقاصشو بدن. نابودشون میکنم. به عمو کیم گفتم بیاد به اتاقم. عمو یجوری همه کاره شرکتمون بود. مورد اعتماد پدرم بود. در اتاق زدند............
ــ بیایین داخل.
عمو اومد داخل..........
عمو: کاری داشتید؟
ــ میخوام یکاری کنید.
عمو: چه کاری؟
ــ بی تی اسو نابود کنیم.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
۱۲.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.