مدرسه ی من
مدرسه ی من
پارت ۱۰
ویو لیا
برگشتم سمت ات و یونگی دیدم ات تکیه داده به شونه یونگی و یونگی خم دستش رو انداخته رو ی شونه ی ات ...از حق نگذریم خیلی بهم میام باید یجوری آین دوتا ر عاشق هم
کنم آخه کی دوستی به این خویی داره میخوام دوستشو از سینگلی در بیاره بعد خودش سینگل باشه هییی
داشتم همینطوری نگاهشون میکردم که با صدای یونگی به خودم اومدم
یونگی:به چی داری نگا میکنی
لیا:به تو و ات خدایی به هم میاین هیچ های به ات نداری؟...من اگه پسر بودم ات رو برای خودم میکردم اخه دختر به این خوشگلی
یونگی:(چشم غوره)
راننده:رسیدیم....
ماشین وایساد ات خواب بود برای همین یونگی برآید بغل کرد و بردش توی عمارت به سمت اتاقشرفت تا ات رو بزاره اونجا
ویو شوگا
ات رو گذاشتمروی تختش
و بعد نگا صورتش کردم
لیا رست میگفت دختر خوشگلی بود واین خوشگلی باعت میشه خاطر خواه های زیادی داشته باشه
..دارم به چی فکر میکنم بابا خب بهتره لباساش رو در بیارم
رفتم یه دست لباس از توی کمدش برداشتم و رفتم روی تخت اروم دکمه های لباسش رو باز کردم چشمم افتاد به سینه هاش
خط سینش معلوم بود بدن سفیدی داشت این باعت میش تحریک بشم .
لباسش رو در اواردم
یه تیشرت کردم تنش
بهتر بود شلوارش رو در نیارم
پس بعد اونکه لباشس رو در اواردم رفتم توی آشپزخونه چون گشنم شد
ویوات
کم کم چشمام رو باز کردم دیدم روی تختم بودم با چیزی که دیدم شک بهم وارد شد........ادامه دارد
پارت ۱۰
ویو لیا
برگشتم سمت ات و یونگی دیدم ات تکیه داده به شونه یونگی و یونگی خم دستش رو انداخته رو ی شونه ی ات ...از حق نگذریم خیلی بهم میام باید یجوری آین دوتا ر عاشق هم
کنم آخه کی دوستی به این خویی داره میخوام دوستشو از سینگلی در بیاره بعد خودش سینگل باشه هییی
داشتم همینطوری نگاهشون میکردم که با صدای یونگی به خودم اومدم
یونگی:به چی داری نگا میکنی
لیا:به تو و ات خدایی به هم میاین هیچ های به ات نداری؟...من اگه پسر بودم ات رو برای خودم میکردم اخه دختر به این خوشگلی
یونگی:(چشم غوره)
راننده:رسیدیم....
ماشین وایساد ات خواب بود برای همین یونگی برآید بغل کرد و بردش توی عمارت به سمت اتاقشرفت تا ات رو بزاره اونجا
ویو شوگا
ات رو گذاشتمروی تختش
و بعد نگا صورتش کردم
لیا رست میگفت دختر خوشگلی بود واین خوشگلی باعت میشه خاطر خواه های زیادی داشته باشه
..دارم به چی فکر میکنم بابا خب بهتره لباساش رو در بیارم
رفتم یه دست لباس از توی کمدش برداشتم و رفتم روی تخت اروم دکمه های لباسش رو باز کردم چشمم افتاد به سینه هاش
خط سینش معلوم بود بدن سفیدی داشت این باعت میش تحریک بشم .
لباسش رو در اواردم
یه تیشرت کردم تنش
بهتر بود شلوارش رو در نیارم
پس بعد اونکه لباشس رو در اواردم رفتم توی آشپزخونه چون گشنم شد
ویوات
کم کم چشمام رو باز کردم دیدم روی تختم بودم با چیزی که دیدم شک بهم وارد شد........ادامه دارد
۴.۶k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.