پارت ۷

پارت ۷
زنگ بعدی بود زنگ بعدی علوم داشتیم و باید میرفتیم آزمایشگاه من رفتم آزمایشگاه امروز بابد یک مواد عجیب الخلقه درست میکردیم اما من نکبت یعنی مایکی همگروه بودم من داشتم مواد رو تو ظرف میریختم که مواد ی که خیلی داغ بود رو دستم ریخت و اخ بلندی کشیدم مایکی زود سمتم اومد و مایکی گفت حالت خوبه من زود دستمو پشت سرم نگه داشتم تا نبینه اگه میدید شر به پا میشد گفتم نه بابا از شدت هیجان م آخ گفتم مایکی گفت خیلی ضایع ای من گفتم باشه باشه فهمیدی پیش خودش یک پانسمان داشت مایکی چند قطره دارو رو دستم ریخت و پانسمان ش کرد همه داشتند به من نگاه می کردند و من گفتم کارتون ادامه بدید من رو به مایکی کردم و با نگاه های تهدیدآمیز گفتم وقتی رفتیم خونه یک دستکش میخرم مایکی با تعجب گفت گفتم باکا من اگر همینجوری بروم میتسویا نگران میشه مایکی گفت یعنی میخوای میتسویا نفهمه گفتم باکا آره دیگه و به مایکی گفتم فردا میام پیش اما زنگ آخر هم خورد و تمام شد من و مایکی به سمت فروشگاه رفتیم و من یک جفت دستکش خریدم رفتیم خانه مایکی گفت من با اجازه ی میتسویا امشب و خونه شما هستم
...........
بازم پارت خواهم گذاشت البته همین الان چه قدر من خوبم قدرمو بدونید 👌👌