سناریو...
#سناریو...
وقتی حا*مله ای و میفهید که بچتون پسره...
نامی: ارزوش این بود که یدونه دختر داشته باشه تا بتونه موهاشو ببافه...اولش با قیافه ی پوکر بهت خیره شد فکر کردی ناراحت شده ولی یهو جیغ کشید
نامی: پسرهههه....اتتتتت میدونی میخوام چیکار کنم؟
ات: اممم نه چیکار؟
نامی: میخوام بهش دوچرخه سواری یاد بدم
ات: بزار بدنیا بیاد بعد
محکم بغلت کرد و گونتو نرم بوسید
نامی: ازت ممنونم عشقم
«jeonMargarita»
جین:
توی اتاق کارش نشسته بود و مشغول نوشتن لیریک اهنگش بود...
عکس سونوگرافی رو برداشتی،رفتی کنارش نشستی و گونشو بوسیدی.
ات: عشقم؟
جین: بله؟
ات: خیلی هوس ترشیجات کردم
جین: چی؟
ات: ویار چیزای ترش به چه معنیه؟
جین: بچمون....صبر کن ببینم...پسره؟
سرتو به نشانه ی تایید تکون دادی
دستاشو مشت کرد و بالا برد و داد بلند زد
جین: ایولللل...همینهههه...شیر پسر خودمه...
به طرفت خم شد و تند تند صورتتو بوسید
«jeonMargarita»
یونگی:
بهت گفته بود که تنها یه پسر میخواد
خیلی استرس داشتی که یه وقت پسر نباشه...البته میدونستی که یونگی دختر هم دوست داره...
وقتی دکتر بهت گفته که پسره چشمات برق زد...با ذوق رفتی و بهش گفتی
کل روزو میخندید و شاد بود و برای ایندتون برنامه میریخت
یونگی: ات...میخوام وقتی به دنیا اومد انقدر بوسش کنم که لپاش قرمز بشه
ات: اها...اونوقت میدونستی اینجوری ممکنه اسیب ببینه؟
یونگی: واقعا؟...حیف شد....به جاش تو رو بوس میکنم
لایک و کامنت بزار شادم کن💃🏻
وقتی حا*مله ای و میفهید که بچتون پسره...
نامی: ارزوش این بود که یدونه دختر داشته باشه تا بتونه موهاشو ببافه...اولش با قیافه ی پوکر بهت خیره شد فکر کردی ناراحت شده ولی یهو جیغ کشید
نامی: پسرهههه....اتتتتت میدونی میخوام چیکار کنم؟
ات: اممم نه چیکار؟
نامی: میخوام بهش دوچرخه سواری یاد بدم
ات: بزار بدنیا بیاد بعد
محکم بغلت کرد و گونتو نرم بوسید
نامی: ازت ممنونم عشقم
«jeonMargarita»
جین:
توی اتاق کارش نشسته بود و مشغول نوشتن لیریک اهنگش بود...
عکس سونوگرافی رو برداشتی،رفتی کنارش نشستی و گونشو بوسیدی.
ات: عشقم؟
جین: بله؟
ات: خیلی هوس ترشیجات کردم
جین: چی؟
ات: ویار چیزای ترش به چه معنیه؟
جین: بچمون....صبر کن ببینم...پسره؟
سرتو به نشانه ی تایید تکون دادی
دستاشو مشت کرد و بالا برد و داد بلند زد
جین: ایولللل...همینهههه...شیر پسر خودمه...
به طرفت خم شد و تند تند صورتتو بوسید
«jeonMargarita»
یونگی:
بهت گفته بود که تنها یه پسر میخواد
خیلی استرس داشتی که یه وقت پسر نباشه...البته میدونستی که یونگی دختر هم دوست داره...
وقتی دکتر بهت گفته که پسره چشمات برق زد...با ذوق رفتی و بهش گفتی
کل روزو میخندید و شاد بود و برای ایندتون برنامه میریخت
یونگی: ات...میخوام وقتی به دنیا اومد انقدر بوسش کنم که لپاش قرمز بشه
ات: اها...اونوقت میدونستی اینجوری ممکنه اسیب ببینه؟
یونگی: واقعا؟...حیف شد....به جاش تو رو بوس میکنم
لایک و کامنت بزار شادم کن💃🏻
۱۲.۴k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.