پارت 45
پارت 45
ویو ته
ته. خب خب بسه الانه که بیان چراغارو خاموش کنید
یونگی هیونگ همه چراغ ها رو خاموش کرد و اومد پیشمون قرار شد وقتی من حلقه رو کردم دست کوک اوناهم زانو بزنن تا جین و جیمین سورپرایز شن تقریبا بعد 5مین صدای باز شدن در اومد و کوک رفت چراغ ها رو روشن کنه و
کوک. چرا اینجا انقدر تاریکه؟
تا پشتش بهم بود رفتم و از موقیت سو استفاده کردم پشت سرش زانو زدم بقیه هم پشت سرم وایساده بودن وقتی چراغ ها روشن شدن و برگشت سمتمون همه به غیر از خودم و کوک گفتن سورپرایز تقریبا 2مین تو شک بود و بعد گفت: اینجا چه
خبره؟!*تعجب*
ته. جئون جونگکوک دلیل زندگیم، امیدم، نفسم، عشقم، دار و ندارم با من ازدواج میکنی؟
جونگکوک. .......آ.. آر.. آره*ذوق_ادمین بمرده*
بعد اینکه جواب مثبت داد حلقه رو دستش کردم و از روی زمین بلند شدم
و ی بوسه رو شروع کردم بعد 2مین کوک نفس کم اورد و وقتی متوجه شدم ولش کردم و بغلش کردم دستم رو انداختم دور شون کوک و اون یکی دستم رو گذاشتم تو جیب کتم و منتظر نگاه نامجون هیونگ و یونگی هیونگ کردم بعد 1 مین منظورم رو فهمیدن و برگشتن سمت جیمین و جین دوتاشون زانو زدن و
یونگی. پارک جیمین دلیل زندگیم، امیدم، نفسم، عشقم، دار و ندارم با من ازدواج میکنی؟
نامی. کیم سوکجین دلیل زندگیم، امیدم، نفسم، عشقم، دار و ندارم با من ازدواج میکنی؟
دوتا شون همزمان حرف های منو تکرار کردن
جین جیمین. اره*ذوق*
ویو نویسنده
یونگی و نامجون هم حلقه ها رو کردن دست جین و جیمین بلند شدن و یونگی جیمین و نامجون هم جین رو بوسیدن اون سه تاهم ساعت هایی که ته خریده بود رو دادن به کوک جیمین و جین خلاصه اون شب بهترین شب زندگی 6نفر بود 6نفری که بعد سالها عشق زندگیشون رو پیدا کردن و در کنار همدیگه بزرگ شدن بچه ها شون رو تماشا میکردن
میدونم، اخرش چرت بود، خیلی چرت خب از فردا هم میخوام فیک یونگی و هوپی رو بزارممممم خیلی براش ذوق دارمممممممممم
ویو ته
ته. خب خب بسه الانه که بیان چراغارو خاموش کنید
یونگی هیونگ همه چراغ ها رو خاموش کرد و اومد پیشمون قرار شد وقتی من حلقه رو کردم دست کوک اوناهم زانو بزنن تا جین و جیمین سورپرایز شن تقریبا بعد 5مین صدای باز شدن در اومد و کوک رفت چراغ ها رو روشن کنه و
کوک. چرا اینجا انقدر تاریکه؟
تا پشتش بهم بود رفتم و از موقیت سو استفاده کردم پشت سرش زانو زدم بقیه هم پشت سرم وایساده بودن وقتی چراغ ها روشن شدن و برگشت سمتمون همه به غیر از خودم و کوک گفتن سورپرایز تقریبا 2مین تو شک بود و بعد گفت: اینجا چه
خبره؟!*تعجب*
ته. جئون جونگکوک دلیل زندگیم، امیدم، نفسم، عشقم، دار و ندارم با من ازدواج میکنی؟
جونگکوک. .......آ.. آر.. آره*ذوق_ادمین بمرده*
بعد اینکه جواب مثبت داد حلقه رو دستش کردم و از روی زمین بلند شدم
و ی بوسه رو شروع کردم بعد 2مین کوک نفس کم اورد و وقتی متوجه شدم ولش کردم و بغلش کردم دستم رو انداختم دور شون کوک و اون یکی دستم رو گذاشتم تو جیب کتم و منتظر نگاه نامجون هیونگ و یونگی هیونگ کردم بعد 1 مین منظورم رو فهمیدن و برگشتن سمت جیمین و جین دوتاشون زانو زدن و
یونگی. پارک جیمین دلیل زندگیم، امیدم، نفسم، عشقم، دار و ندارم با من ازدواج میکنی؟
نامی. کیم سوکجین دلیل زندگیم، امیدم، نفسم، عشقم، دار و ندارم با من ازدواج میکنی؟
دوتا شون همزمان حرف های منو تکرار کردن
جین جیمین. اره*ذوق*
ویو نویسنده
یونگی و نامجون هم حلقه ها رو کردن دست جین و جیمین بلند شدن و یونگی جیمین و نامجون هم جین رو بوسیدن اون سه تاهم ساعت هایی که ته خریده بود رو دادن به کوک جیمین و جین خلاصه اون شب بهترین شب زندگی 6نفر بود 6نفری که بعد سالها عشق زندگیشون رو پیدا کردن و در کنار همدیگه بزرگ شدن بچه ها شون رو تماشا میکردن
میدونم، اخرش چرت بود، خیلی چرت خب از فردا هم میخوام فیک یونگی و هوپی رو بزارممممم خیلی براش ذوق دارمممممممممم
۵.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.