میراث ابدی۲ 💜پــارت۸💜 کپ👇

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روبه رومونو نگاه کردم. بالای در نوشته شده بود«پایگاه گارد سلطنتی» همراه نامجون داخل شدیم. حتما نامجونو میشناختن اجازه ورود بهمون دادن وگرنه یک نفرو نزاشتن. نامجون با هر کی که میدید سلام میکرد پس خیلی به اینجا میومد. وارد اتاق فرماندهی شدیم هیچکس نبود.........
نامجون: الان فرمانده میاد. بشینید.
نشستیم. اطرافو نگاه میکردیم که در باز شد. یه پسر تقریبا 29ساله وارد شد. قیافش خیلی جدی بود. حتما از اون فرماندها بود........
نامجون: این برادر بزرگم شوگاست. فرمانده گارد سلطنتی.
بهش احترام گذاشتیم. نشست رو صندلی مخصوصش..........
نامجون: داداش این دو تا هم دوستام هستن که میخوان همراه من عضو گارد سلطنتی بشن.
شوگا: بشینید.
نشستیم...........
شوگا: باید درموردشون تحقیق بشه همینطوری که نمیشه وارد گارد بشن.
نامجون: خانواده ای ندارن. متاسفانه پدر و مادرشونو از دست دادن.
شوگا: مهم نیس باید تحقیق بشه.
نامجون: هر چی بخوای من میگم.
شوگا: باشه. خب اهل کجایید؟
بوگوم: بیونگنام.
شوگا: اسماتون؟
بوگوم: پارک بوگوم
ــ لی جانگکوک
شوگا: چه نسبتی با هم دارید؟
ــ دوستیم از بچگی.
داشت خیلی آسون میگرفت. مشکوک میزد..........
شوگا: هنرهای رزمیتون در چه حده؟
بوگوم: عالی.
شوگا: با من بیایید بیرون.
همراهش به جایی که شبیه مکان آموزش بود رفتیم. دو تا چوپ آموزشی بهمون داد.........
شوگا: جی هان؟
پسری اومد نزدیک.............
جیهان: بله قربان؟
ـ
ـ
ـ
.
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲