اوه مای شامپاین پارت ¹⁶🍷💜
جیمین:چی شیطان؟
خاله سورا(اسمش سورا بود) تا به خودش اومد گفت: هیچی هربار اینکارو میکنم اینجوری میشم(هه هه هه تصوراتتون رو خراب کردم😎😈)
جیمین: اها ترسیدم.. خب جینا حالش خوب شد؟
جین لبخند زد و گفت: آره حافظش برگشت
جیمین نفس راحتی کشید و گفت:خدارو شکر.. ولی چرا بیدار نمیشه
جین: اممم.. خب نمیدونم چرا بیهوش شده معمولا این اتفاق نمیافته
جیمین: چی!؟ یعنی چی نمیدونی؟
جین: خب تاحالا اینجوری نشد ولی به هوش میاد
جبمین آروم شد و یادش اومد جینا کم خونی داره و هر بار که گازش میگرفت بی هوش میشد
(نیم ساعت بعد)
جینا همین تازه بهوش اومد و جیمینو صدا کرد
جینا: جیمین
جیمین: عشقم بالاخره بهوش اومدی
جینا: نه الان من تو خواب دارم حرف میزنم
جیمین: پس معلومه حالت خوبه
جینا: نه گردنم خیلی درد میکنه
جیمین: خب هردو طرفت گاز گرفته شد دیگه...
راستی درباره ی کسی که دزدیدتت چیزی یادت نیومد؟
جینا گریه افتاد
جیمین: چی شدش؟(با نگرانی)
جینا: ج.. جیمین کاشکی هیچی یادم نمیومد
جیمین: بگو ببینم چیکارت کرد؟(نگران و عصبانی)
خاله سورا(اسمش سورا بود) تا به خودش اومد گفت: هیچی هربار اینکارو میکنم اینجوری میشم(هه هه هه تصوراتتون رو خراب کردم😎😈)
جیمین: اها ترسیدم.. خب جینا حالش خوب شد؟
جین لبخند زد و گفت: آره حافظش برگشت
جیمین نفس راحتی کشید و گفت:خدارو شکر.. ولی چرا بیدار نمیشه
جین: اممم.. خب نمیدونم چرا بیهوش شده معمولا این اتفاق نمیافته
جیمین: چی!؟ یعنی چی نمیدونی؟
جین: خب تاحالا اینجوری نشد ولی به هوش میاد
جبمین آروم شد و یادش اومد جینا کم خونی داره و هر بار که گازش میگرفت بی هوش میشد
(نیم ساعت بعد)
جینا همین تازه بهوش اومد و جیمینو صدا کرد
جینا: جیمین
جیمین: عشقم بالاخره بهوش اومدی
جینا: نه الان من تو خواب دارم حرف میزنم
جیمین: پس معلومه حالت خوبه
جینا: نه گردنم خیلی درد میکنه
جیمین: خب هردو طرفت گاز گرفته شد دیگه...
راستی درباره ی کسی که دزدیدتت چیزی یادت نیومد؟
جینا گریه افتاد
جیمین: چی شدش؟(با نگرانی)
جینا: ج.. جیمین کاشکی هیچی یادم نمیومد
جیمین: بگو ببینم چیکارت کرد؟(نگران و عصبانی)
۴.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.