پارت۱۷
پارت۱۷
بوسه ای از تو😇🥹
بردمشون تو حیاط که دیدم شوگا گفت....
شوگا: لیا ببین کی اونجاس.!
لیا: چی؟
تا سرمو بر میگردونم میبینم هیچکی نیس و اونا فرار کردن.
لیا:آهای بیاین اینجا ببینم.
شوگا: لیا ترو خدا ولم کن من مریضم.
(پرش زمانی)
[۱ساعت بعد]
بعد کلی دویدن رسیدم تو بیمارستان .
وی: شما کجا بودین؟!
لیا:داشت..م اینا...رو...دنبا...ل میکرد...م.... .
وی: نچ نچ نچ نچ.
نامجون از پیش دکتر میاد.
لیا: کجا بودی؟
نامجون: پیش دکتر.
لیا:خب چی گفت؟ جین کجاست؟
نامجون: تو اتاق خودشه عملش موفقیت آمیز بوده.
لیا: اخیش خیالم راحت شد.
وی: اره منم.
(پرش بسیار زمانی)
[۳سال بعد]
بعد خوب شدن جین آمپول و گرفتیم و چون خود شوگا اونجا بود همونجا بهش تزریق کردیم.
من و شوگا باهم ازدواج کردیم .
امروز هم قراره به خونه شال و ناحی بریم.
لیا: شوگا بدو دیر میرسیم.
شوگا: الان میام عطر بزنم اومدم.
(پرش زمانی)
...............
________________________________________😘
امیدوارم بازم خوشتون بیاد.
میخوام یه داستان دیگه هم بسازم.
بوسه ای از تو😇🥹
بردمشون تو حیاط که دیدم شوگا گفت....
شوگا: لیا ببین کی اونجاس.!
لیا: چی؟
تا سرمو بر میگردونم میبینم هیچکی نیس و اونا فرار کردن.
لیا:آهای بیاین اینجا ببینم.
شوگا: لیا ترو خدا ولم کن من مریضم.
(پرش زمانی)
[۱ساعت بعد]
بعد کلی دویدن رسیدم تو بیمارستان .
وی: شما کجا بودین؟!
لیا:داشت..م اینا...رو...دنبا...ل میکرد...م.... .
وی: نچ نچ نچ نچ.
نامجون از پیش دکتر میاد.
لیا: کجا بودی؟
نامجون: پیش دکتر.
لیا:خب چی گفت؟ جین کجاست؟
نامجون: تو اتاق خودشه عملش موفقیت آمیز بوده.
لیا: اخیش خیالم راحت شد.
وی: اره منم.
(پرش بسیار زمانی)
[۳سال بعد]
بعد خوب شدن جین آمپول و گرفتیم و چون خود شوگا اونجا بود همونجا بهش تزریق کردیم.
من و شوگا باهم ازدواج کردیم .
امروز هم قراره به خونه شال و ناحی بریم.
لیا: شوگا بدو دیر میرسیم.
شوگا: الان میام عطر بزنم اومدم.
(پرش زمانی)
...............
________________________________________😘
امیدوارم بازم خوشتون بیاد.
میخوام یه داستان دیگه هم بسازم.
۲.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.