★وقتی پیشنهادش رد میکنی...P1
جلوی آینه سفید رنگت نشسته بودی و با گوشواره هات ور میرفتی . از اینکه چند ساعت پیش درخواست فلیکس رو رد کرده بودی از خودت فوقالعاده دلخور بودی . شما 9 ماه بود که باهم بودین ولی هنوز از اینکه با دوست پسرت رابطه داشته باشی خجالت میکشیدی .
با حس دستی روی شونه ات از افکارت خارج شدی و از توی آینه به صاحب دست نگاهی انداختی . با دیدن لبخند دوست پسرت ناخودآگاه لبخندی زدی .
_ آماده ای بانوی زیبا ؟
+ معلومه
کیف مشکلی رنگت رو که با لباست ست بود از روی تخت مشترکتون برداشتی و بعد از خاموش کردن لامپ های اتاق ، همراه فلیکس از خونه خارج شدین .
.
.
.
تقریبا اواسط پارتی بود که با حس نبض زدن حساس ترین نقطه بدنت شوکه شدی . نگاه زیر چشمی ای به فلیکس انداختی که خیلی ریلکس مشغول نوشیدن مش.روب بود . خجالت میکشیدی بهش بگی پس سرت رو پایین انداختی و سعی کردی حواست رو با چیزهای مختلف پرت کنی ، البته که اصلا متوجه پوزخندی که روی لب های فلیکس شکل گرفته بود نشدی ...
ادامه دارد ...
با حس دستی روی شونه ات از افکارت خارج شدی و از توی آینه به صاحب دست نگاهی انداختی . با دیدن لبخند دوست پسرت ناخودآگاه لبخندی زدی .
_ آماده ای بانوی زیبا ؟
+ معلومه
کیف مشکلی رنگت رو که با لباست ست بود از روی تخت مشترکتون برداشتی و بعد از خاموش کردن لامپ های اتاق ، همراه فلیکس از خونه خارج شدین .
.
.
.
تقریبا اواسط پارتی بود که با حس نبض زدن حساس ترین نقطه بدنت شوکه شدی . نگاه زیر چشمی ای به فلیکس انداختی که خیلی ریلکس مشغول نوشیدن مش.روب بود . خجالت میکشیدی بهش بگی پس سرت رو پایین انداختی و سعی کردی حواست رو با چیزهای مختلف پرت کنی ، البته که اصلا متوجه پوزخندی که روی لب های فلیکس شکل گرفته بود نشدی ...
ادامه دارد ...
۹.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.