باخیس شدن صورتم چشامو باز کردم بارون میومد هوا به شدتت سر
باخیس شدن صورتم چشامو باز کردم بارون میومد هوا به شدتت سرد بود
سریع بلند شدم باهام از سرما بی حس شده بود بدو بدو رفتم خونه در باز کردم با چهره های عصبی و نگران جین نامجون مواجه شدم
لبخند زدم که نامحون داد زد
&کدوم گوریییییی بودی تلفن کوفتیت چرا خاموش بود نمیگی نکرانت میشمممممم
=هعی نامجون آروم باش الان که اینجاست
دیگه تحمل نکردم داد زدم
+منم آدممممممممم عین یه برده حبسم کردین تو خونه دل دارم عین افسرده ها خریدام همه آنلاین منم دلم میخواد برم بیرون خرید کنم قدم بزنم شما خودتون بیرونید هرکاری میکنید به جهنم ک هر اتفاقی میفتههههههه برام مهم نیست
از بغلشون رد شدم رفتم تو حموم دوش آب گرمو باز کردم نشستم رو زمین گریه میکردم خسته شدم همش 16سالمه دخترای همسن من همه مدرسه دبیرستان..... بعد من باید تو خونه کوفتی درس بخونم یکم که گریه کردم بلند شدم خودمو شستم رفتم یه لباس بافت صورتی پوشیدم با یه شلوارک سفید موهام شونه کردم گوشیمو زدم به شارژ نشستم رو تخت با عروسکام ور میرفتم که در اتاقم زده شد بدون تکون خورد گفتم بیا تو در اتاق بازشد دوباره بسته شد دماغمو کشیدم بالا که تو ظرفای صورتیم غذا بود با قرص آب
گشنم عین چی ولی توجه نکردم به پشت سرم که دستی دور گردنم حلقه شد لپمو بوسید منو چرخوند سمت خودش نامجون بود
دستامو گرفت با دلخوری نگاش کردم
&میدونم نباید سرت داد میزدم ببخشید کوجولو ولی همه اینا بخاطر خودتن اون بیرون یه گرگی هست ک هر لحظه وقت وایه بیرون اومدنت از عمارت لحظه شماری میکنه انقد به آدما پول داد که تورو واسش ببرن عذابت بدن مارو صعیف کنن یکم مکث کرد دوباره ادامه داد
یکیش همین باباعه هزاربار درخواست مهمونی داده ک ببینت ولی یکی بهم گفته از جونکوک پول گرفته
+کوک کیه؟
&بیخیال بعدن میفهمی
خب حالا بیا غذاتو بخور بریم جین الان عر میزنه
تا خواستم قاشقو بزارم دهنم صدای جین اومد برگشتیم سمتش که گفت
=به به جمعتون جمعمه جای یک عدد گل خالیه
خندیدم
+بیا گل جذاب
&اوم من بادمجونم
+نه نه شما ارباب جذابایی
=چابلوس بدبخت
+یااااا جین
=خب بخور گشنه بدبخت بعدبخوابین فردا میخوایم بریم بیرون
+واقعاااااااااا؟؟؟؟؟ ذوق
=آره (خنده)
&من برم بخوابم شب بخیر
=+شب بخیر
جینم رفت.....
لایک: 10
کامنت: 10
لباس وسایل وینا اسلاید بعد؛
سریع بلند شدم باهام از سرما بی حس شده بود بدو بدو رفتم خونه در باز کردم با چهره های عصبی و نگران جین نامجون مواجه شدم
لبخند زدم که نامحون داد زد
&کدوم گوریییییی بودی تلفن کوفتیت چرا خاموش بود نمیگی نکرانت میشمممممم
=هعی نامجون آروم باش الان که اینجاست
دیگه تحمل نکردم داد زدم
+منم آدممممممممم عین یه برده حبسم کردین تو خونه دل دارم عین افسرده ها خریدام همه آنلاین منم دلم میخواد برم بیرون خرید کنم قدم بزنم شما خودتون بیرونید هرکاری میکنید به جهنم ک هر اتفاقی میفتههههههه برام مهم نیست
از بغلشون رد شدم رفتم تو حموم دوش آب گرمو باز کردم نشستم رو زمین گریه میکردم خسته شدم همش 16سالمه دخترای همسن من همه مدرسه دبیرستان..... بعد من باید تو خونه کوفتی درس بخونم یکم که گریه کردم بلند شدم خودمو شستم رفتم یه لباس بافت صورتی پوشیدم با یه شلوارک سفید موهام شونه کردم گوشیمو زدم به شارژ نشستم رو تخت با عروسکام ور میرفتم که در اتاقم زده شد بدون تکون خورد گفتم بیا تو در اتاق بازشد دوباره بسته شد دماغمو کشیدم بالا که تو ظرفای صورتیم غذا بود با قرص آب
گشنم عین چی ولی توجه نکردم به پشت سرم که دستی دور گردنم حلقه شد لپمو بوسید منو چرخوند سمت خودش نامجون بود
دستامو گرفت با دلخوری نگاش کردم
&میدونم نباید سرت داد میزدم ببخشید کوجولو ولی همه اینا بخاطر خودتن اون بیرون یه گرگی هست ک هر لحظه وقت وایه بیرون اومدنت از عمارت لحظه شماری میکنه انقد به آدما پول داد که تورو واسش ببرن عذابت بدن مارو صعیف کنن یکم مکث کرد دوباره ادامه داد
یکیش همین باباعه هزاربار درخواست مهمونی داده ک ببینت ولی یکی بهم گفته از جونکوک پول گرفته
+کوک کیه؟
&بیخیال بعدن میفهمی
خب حالا بیا غذاتو بخور بریم جین الان عر میزنه
تا خواستم قاشقو بزارم دهنم صدای جین اومد برگشتیم سمتش که گفت
=به به جمعتون جمعمه جای یک عدد گل خالیه
خندیدم
+بیا گل جذاب
&اوم من بادمجونم
+نه نه شما ارباب جذابایی
=چابلوس بدبخت
+یااااا جین
=خب بخور گشنه بدبخت بعدبخوابین فردا میخوایم بریم بیرون
+واقعاااااااااا؟؟؟؟؟ ذوق
=آره (خنده)
&من برم بخوابم شب بخیر
=+شب بخیر
جینم رفت.....
لایک: 10
کامنت: 10
لباس وسایل وینا اسلاید بعد؛
۹.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.