پارت شانزدهم
p.16
ویو می یونگ:
تا چشمامو باز کردم بدن لخت جیمین را دیدم.
یه نگاه به خودم کردم که لخت تو بغلش بودم و یهو... یاد اتفاقای دیشب افتادم. لپام سرخ شدن. بی اختیار لبای جیمینو بوسیدم و سرمو تو سینش فرو کردم.
ویو جیمین: یه گرمای عجیبی رو حس کردم و دیدم و می یونگ داره لبامو میبوسیه... پس چشمامو بستم تا هم لذت ببرم هم می یونگ کارشو کنه.
ویو کوک:
رئیس... جیمین اونو برد
_ پیداش کنید و بیاریدش...
+اما...
_گفتم بیارش (با داد)
+بله...
ویو من: حیحیحی
می یونگ چون خسته بود (چون دیشب نخوابیدش😉😋😁) خوابش برد. جیمین وقتی بیدار شد رفت و شروع کرد به صبحونه درست کردن.
می یونگ: های... اوپ... های ددی(:
جیمین: ها!
ویو جیمین: داشتم ظرف هارو میشستم که دیدم می یونگ صدام زد.
+های ددی(:
یکی از بلوز های سفیدمو پوشیده بود که تا بالای زانوش بود. البته دیگه مشکلی نبود... اون مال منه(؛
بغلش کردم و کیس مارک محکمی رو گردنش گذاشتم. البته بدنش پر کبودی بود(:
بغلش کردم و پیشونیش و بوسیدم و باهم شروع به خوردن صبحونه کردیم(:
پایان ویو
زنگ در*****
جیمین: بیبی بشین من درو باز میکنم(:
می یونگ: اها باشه^^
جیمین: درو باز کردم ....
کوک: های منم
جیمین: میدونم ک توعی
کوک: بزار بیام تو
جیمین: نمیخوام
می یونگ: اوپا... بزار بیاد...
جیمین سریع درو بستم و می یونگ رو تو اتاق کشومدم.
جیمین: هی بیبی بدنت برای منه. این لباس و عوض کن.
می یونگ: و اگه نکنم؟
جیمین: کاری میکنم نتونی راه بری حتی
می یونگ،: اها باشه الان
جیمین : زود
می یونگ: خب تو برو
جیمین: من همه جا تو هم دیدم هم لمس کردم
می یونگ: خب وایسا ب من چ
جیمین: اوکی خودت خواستی
و دختر رو از پشت بغل کرد و پشت گوشش را مارک زد.
اگه دیر شد بخاطر این بود که حالم خوب نبود تنکس دارلینگ
شرایط:
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
("
،#jiminfic
#وانشات
ویو می یونگ:
تا چشمامو باز کردم بدن لخت جیمین را دیدم.
یه نگاه به خودم کردم که لخت تو بغلش بودم و یهو... یاد اتفاقای دیشب افتادم. لپام سرخ شدن. بی اختیار لبای جیمینو بوسیدم و سرمو تو سینش فرو کردم.
ویو جیمین: یه گرمای عجیبی رو حس کردم و دیدم و می یونگ داره لبامو میبوسیه... پس چشمامو بستم تا هم لذت ببرم هم می یونگ کارشو کنه.
ویو کوک:
رئیس... جیمین اونو برد
_ پیداش کنید و بیاریدش...
+اما...
_گفتم بیارش (با داد)
+بله...
ویو من: حیحیحی
می یونگ چون خسته بود (چون دیشب نخوابیدش😉😋😁) خوابش برد. جیمین وقتی بیدار شد رفت و شروع کرد به صبحونه درست کردن.
می یونگ: های... اوپ... های ددی(:
جیمین: ها!
ویو جیمین: داشتم ظرف هارو میشستم که دیدم می یونگ صدام زد.
+های ددی(:
یکی از بلوز های سفیدمو پوشیده بود که تا بالای زانوش بود. البته دیگه مشکلی نبود... اون مال منه(؛
بغلش کردم و کیس مارک محکمی رو گردنش گذاشتم. البته بدنش پر کبودی بود(:
بغلش کردم و پیشونیش و بوسیدم و باهم شروع به خوردن صبحونه کردیم(:
پایان ویو
زنگ در*****
جیمین: بیبی بشین من درو باز میکنم(:
می یونگ: اها باشه^^
جیمین: درو باز کردم ....
کوک: های منم
جیمین: میدونم ک توعی
کوک: بزار بیام تو
جیمین: نمیخوام
می یونگ: اوپا... بزار بیاد...
جیمین سریع درو بستم و می یونگ رو تو اتاق کشومدم.
جیمین: هی بیبی بدنت برای منه. این لباس و عوض کن.
می یونگ: و اگه نکنم؟
جیمین: کاری میکنم نتونی راه بری حتی
می یونگ،: اها باشه الان
جیمین : زود
می یونگ: خب تو برو
جیمین: من همه جا تو هم دیدم هم لمس کردم
می یونگ: خب وایسا ب من چ
جیمین: اوکی خودت خواستی
و دختر رو از پشت بغل کرد و پشت گوشش را مارک زد.
اگه دیر شد بخاطر این بود که حالم خوب نبود تنکس دارلینگ
شرایط:
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
("
،#jiminfic
#وانشات
۵۰.۸k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.