و تو که نیستی

و تو که نیستی
دلم به کوچه نمی زند
پایم به خیابان کشیده نمی شود
و دستم نمی رود
- نامه کند دلتنگی های هر غروبم را..‌‌...
تو که نیستی
چشمهایم زائر ِ افق غمزده ست
مسافری معطّل
در نگاه ِ خیس ِ ایستگاه ِ تآخیر
بی بدرقه ی خاتون ِ ماه...
تو که نیستی
جا می ماند از قطار ِ فصل
بهار با چمدان ِ خاطره
جا می ماند از کوچ
- پرنده ی جَلد ِ سوت های من
در غربت ِ بی آفتاب‌‌‌...

چقدر تو نیستی را
پشت ِ پنجره ی بارنخورده ی کوپه ی خالی از تو
ادامه بدهم !
که عادت به تکرار نبرم...
آه ..امّا
تکرار ِ نام تو
تکرار ِ خاطره ست
تکرار اتتظار
تکرار سفر
تکرار سوت زدن ها
- در باغراهه ی غربت وُ غروب
تکرار تو نیستی
مرهم ِ زخم های عاشق ِ در من است..
تو نیستی
و من که خاطره های با تو را
مثل روزهای دورئ از تو
مثل پرسه در شعر ِ شب های یلدا
تکرار می کنم
تو....نیستی...‌.!!!....
دیدگاه ها (۱)

برای‌تویی‌کهدوستش‌دارمهزارشعرناگفته آماده‌کرده‌امبه‌آغوشم‌بی...

چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسیدکه آنچه زیباستنفس این سفر ...

من و دنیا ..همدیگر را رنگ میکنیم ،من با مداد سیاه، دنیا با م...

آدم ها در زندگیآهنگ هایی دارند برای روز مبادا برای روزهای سر...

You must love me... P3

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط