PART 24
کوک میاد سمت ا/ت و ا/ت رو میندازه رو کولشا
ا/ت: ممنون🧡
15مین بعد
کوک: رسیدیم
ا/ت: ممنونم
ویو کوک
از جی کی خداحافظی کردیم و رفتم اتاقم دیدم تهیونگ رو تخت نشسته
ا/ت: سلام
تهیونگ: سرشو. تکون. میده
ا/ت: چرا اینجا خوابیدی؟
تهیونک: نباید میخوابیدم؟
ا/ت: اخه اینجا جای منه
تهیونگ: این تخته شریکیمونه. فعلا باید اینجوری بگذرونیم
ا/ت: اخهه باشه
ذهن تهیونگ
این چرا گیر نداد
انقدر خسته بودم که فقط رفنم دوش گرفتم لباسامو تو حموم پوشیدم و مثل جنازه ها افتادم رو تخت و دیگه سیاهی
ویو تهیونگ
دیدم ا/ت رفت حموم سریع رفتم گوشیشو باز کردم و یه برنامه ای رو وصل کردم بهش
(این برنامه اینجوریه که با انجام دادن چندتا کار میتونی ببینی طرف مقابلت چی میبینه)
دیدم داره میاد بیرون سریع کارارو کردم و گوشیشو خاموش کردم گذاشتم سر جاش
اومد بیرون و رفت لباساشو پوشید اومد افتاد رو تخت یه دقیقه بعد دیدم خیلی کیوت داره خروپف میکنه
رفتم روش پتو کشیدم و منم خوابیدم
زمان: صبح
صبح با احساس اینکه یکی منو محکم گرقته و یه جسم کوچولوییه بیدار شدم دیدم ا/ت منو بغل کرده و بدجور عرق کرده
تهیونگ: ا/ت.... ا/ت.... ا/ت...
دیدم از خواب پرید
تهیونگ: چیزی نیست اروم باش
10دقیقه بعد
تهیونگ: حالت خوبه
ا/ت: اره
تهیونگ: میای بریم صبحانه بخوریم؟
ا/ت: باشخ بیا برو بیرون
تهیونگ: چرا
ا/ت: میخوام لباس عوض کتم
تهیونگ: حسش نیست نگاه نمیکنم عوض کن
ا/ت: باشه
دیدم داره لباساشو در میاره
ولی خیلی بدن تحریک کننده ای داشت هراحظه ممکن بود طاقت نیارم اما
دیدم کارش تموم شد
ا/ت: بریم
تهیونگ: هوم
دیدم رفت گوشیشو برداشت رفت تو گوگل سریال مبارزه برای راهم رو سرچ کرد
ا/ت؛ میای ببینمش
تهیونگ: هوم
ویو ا/ت
انقدر سرگرم گوشی بودم که اصلا حواسم به جلوم نبود
داشتم میرفتم
که پله رو ندیدم و داشتم میوفتادم که
شرط:
فالو: 13
ولی بچه ها من خودم برای فیک تهکوک خیلیییی ذوق دارم چون تاحالا هیچکس از این ایده استفاده نکرده و ایده مال خودمه و خیلی جدیده❤️🩹🧡
ا/ت: ممنون🧡
15مین بعد
کوک: رسیدیم
ا/ت: ممنونم
ویو کوک
از جی کی خداحافظی کردیم و رفتم اتاقم دیدم تهیونگ رو تخت نشسته
ا/ت: سلام
تهیونگ: سرشو. تکون. میده
ا/ت: چرا اینجا خوابیدی؟
تهیونک: نباید میخوابیدم؟
ا/ت: اخه اینجا جای منه
تهیونگ: این تخته شریکیمونه. فعلا باید اینجوری بگذرونیم
ا/ت: اخهه باشه
ذهن تهیونگ
این چرا گیر نداد
انقدر خسته بودم که فقط رفنم دوش گرفتم لباسامو تو حموم پوشیدم و مثل جنازه ها افتادم رو تخت و دیگه سیاهی
ویو تهیونگ
دیدم ا/ت رفت حموم سریع رفتم گوشیشو باز کردم و یه برنامه ای رو وصل کردم بهش
(این برنامه اینجوریه که با انجام دادن چندتا کار میتونی ببینی طرف مقابلت چی میبینه)
دیدم داره میاد بیرون سریع کارارو کردم و گوشیشو خاموش کردم گذاشتم سر جاش
اومد بیرون و رفت لباساشو پوشید اومد افتاد رو تخت یه دقیقه بعد دیدم خیلی کیوت داره خروپف میکنه
رفتم روش پتو کشیدم و منم خوابیدم
زمان: صبح
صبح با احساس اینکه یکی منو محکم گرقته و یه جسم کوچولوییه بیدار شدم دیدم ا/ت منو بغل کرده و بدجور عرق کرده
تهیونگ: ا/ت.... ا/ت.... ا/ت...
دیدم از خواب پرید
تهیونگ: چیزی نیست اروم باش
10دقیقه بعد
تهیونگ: حالت خوبه
ا/ت: اره
تهیونگ: میای بریم صبحانه بخوریم؟
ا/ت: باشخ بیا برو بیرون
تهیونگ: چرا
ا/ت: میخوام لباس عوض کتم
تهیونگ: حسش نیست نگاه نمیکنم عوض کن
ا/ت: باشه
دیدم داره لباساشو در میاره
ولی خیلی بدن تحریک کننده ای داشت هراحظه ممکن بود طاقت نیارم اما
دیدم کارش تموم شد
ا/ت: بریم
تهیونگ: هوم
دیدم رفت گوشیشو برداشت رفت تو گوگل سریال مبارزه برای راهم رو سرچ کرد
ا/ت؛ میای ببینمش
تهیونگ: هوم
ویو ا/ت
انقدر سرگرم گوشی بودم که اصلا حواسم به جلوم نبود
داشتم میرفتم
که پله رو ندیدم و داشتم میوفتادم که
شرط:
فالو: 13
ولی بچه ها من خودم برای فیک تهکوک خیلیییی ذوق دارم چون تاحالا هیچکس از این ایده استفاده نکرده و ایده مال خودمه و خیلی جدیده❤️🩹🧡
۵۲.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.