Part 14
Part 14
سویا: خسته نباشید
یونگی: ممنون
سویا: من دیگه میرم
یونگی: یادت نره فردا ساعت ۷ باید اینجا باشی
سویا: چشم
از شرکت خارج شدم خیلی خسته شده بودم تا حالا انقدر کار نکرده بودم گوشیمو از جیبم در آوردم دیدم کوک چند بار زنگ زده ولی من اصلا متوجه نشدم برای همین منم بهشم زنگ زدم
کوک: الو دختر معلوم هست کجایی چرا گوشیت رو بر نمیداری؟
سویا: ببخشید نشنیدم
کوک: نگران شدم فکر کردم بلایی سرت آورد
سویا: نه نگران نباش
کوک: بیام دنبالت
سویا: نه خودم میام دوست دارم یه کمی قدم بزنم
کوک: مطمئنی خطرناکه
سویا: نه بابا چه خطری نگران نباش زودی میام
کوک: خیلی خوب باشه مراقب باش
سویا: باشه بای
کوک: بای
سویا ویو
نمیدونم چرا ولی دلم نمیخواست کسی بیاد دنبالم دوست داشتم خودم تنها برم پس راه افتادم ساعت ۱۲ شب بود و هیچ کس تو خیابون ها نبود واقعا نمیدونم چرا همچین کاری کردم حرکت کردم یه کمی که گذشت احساس کردم یکی پشت سرمه ولی هرچی نگاه کردم کسی نبود ولی آخرش احساس میکردم که یکی دنبالمه گوشیمو روشن کردم بردم روی دوربین و و نگاه کردم بله حدسم درست بود یکی پشت سرم بود به روی خودم نیوردم ولی داشتم سکته میکردم تصمیم گرفتم به کوک زنگ بزنم برای همین گوشیمو برداشتم تا خواستم زنگ بزنم همون یارو گوشی رو از دستم کشید
ناشناس: به داری زنگ میزنی کوچولو
سویا : به تو چه گوشیمو بده
.........
ادامه دارد
سویا: خسته نباشید
یونگی: ممنون
سویا: من دیگه میرم
یونگی: یادت نره فردا ساعت ۷ باید اینجا باشی
سویا: چشم
از شرکت خارج شدم خیلی خسته شده بودم تا حالا انقدر کار نکرده بودم گوشیمو از جیبم در آوردم دیدم کوک چند بار زنگ زده ولی من اصلا متوجه نشدم برای همین منم بهشم زنگ زدم
کوک: الو دختر معلوم هست کجایی چرا گوشیت رو بر نمیداری؟
سویا: ببخشید نشنیدم
کوک: نگران شدم فکر کردم بلایی سرت آورد
سویا: نه نگران نباش
کوک: بیام دنبالت
سویا: نه خودم میام دوست دارم یه کمی قدم بزنم
کوک: مطمئنی خطرناکه
سویا: نه بابا چه خطری نگران نباش زودی میام
کوک: خیلی خوب باشه مراقب باش
سویا: باشه بای
کوک: بای
سویا ویو
نمیدونم چرا ولی دلم نمیخواست کسی بیاد دنبالم دوست داشتم خودم تنها برم پس راه افتادم ساعت ۱۲ شب بود و هیچ کس تو خیابون ها نبود واقعا نمیدونم چرا همچین کاری کردم حرکت کردم یه کمی که گذشت احساس کردم یکی پشت سرمه ولی هرچی نگاه کردم کسی نبود ولی آخرش احساس میکردم که یکی دنبالمه گوشیمو روشن کردم بردم روی دوربین و و نگاه کردم بله حدسم درست بود یکی پشت سرم بود به روی خودم نیوردم ولی داشتم سکته میکردم تصمیم گرفتم به کوک زنگ بزنم برای همین گوشیمو برداشتم تا خواستم زنگ بزنم همون یارو گوشی رو از دستم کشید
ناشناس: به داری زنگ میزنی کوچولو
سویا : به تو چه گوشیمو بده
.........
ادامه دارد
۲۵۳
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.