تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت⁸
*خلاصه که یه بیشعور به تمام معناعه سویون.
# عوو..خیلی متاسفم که گذشته ت انقدر بَد بوده.
*نه..تقصیر تو نیست..اینا رو ول کن..ی..یونا کجاست؟
# نمیدونم
ویو بورام
سریع رفتم به اتاق جونگکوک که دیدم یونا کنارش روی تخت خوابیده و جونگکوک هم داره موهاش و ناز میکنه.
خیلی کیوت شده بودن.داشتم بهشون نگاه میکردم که یهو کوک ما رو دید.
*آمم..من..فقط میخواستم..از وضعیت یونا مطمئن بشم.
+(خنده ریز)عیب نداره..میدونم برادر جذابی داری..بایدم یه دل سیر بشینی نگاهش کنی.
*تا نیومدم نصفت کنم تمومش کن(حرصی)
+داداش جذابت میگه بیا نصفش کن.
*(میره سمت تخت و یه بالشت برمیداره میکوبه تو سر کوک)
+ااااااای
*حقته😂
+(پا میشه بره سمت بورام)
*جییییییییغ(میدوعه سمت در)
+صبر کن ببینممممم
ویو نویسنده
کوک میره بیرون و میخواد به سمت پله ها بره که با دیدن یانگمی که کنار در ورودی اتاقش وایستاده و گوشی دستشه متوقف شد.اون دختر و میشناخت..
ویو کوک
اون..اون یانگمی بود..همون دوست صمیمی بورام که وقتی من یه ماه نبودم پیشش بود(کوک وقتی برگشت یانگمی دو سه روز دیگه هم موند چون مامان بابای خودش هم رفته بودن مسافرت و دائهجونگ و یانگهی هم خونه مادربزرگش بودن)چرا زودتر نفهمیدم؟
+امم..تو..یانگمی هستی؟
# چی؟من؟آره..
+اهان
ویو یانگمی
اینو گفت و رفت.من واقعا دوسش داشتم ولی اون..حس میکنم اصلا دوستم نداره.
*یانگمی..
# بله؟
*میای برسونمت؟
# آره آره..دیگه باید برم مامانم نگران میشه
+نه..الان شبه..خطرناکه(ساعت ۱۰ شبه)
*راست میگی..به مامانت پیام بده بگو شب نمیری خونه..فردا کوک میرسونتت.
+مننننن؟
*هیسسسسسس🤫
+آخه..
*کوک یه لحظه بیا کارت دارم.
+باشه
ویو بورام
کوک رو بردم تو اتاق
*من که ماشین ندارم برسونمش..اینکه خودش بره هم خیلی زشته
+چرا؟ناراحت میشه؟
*هوففففف..نه ناراحت نمیشه ولی خب زشته دیگه..مامانش میگه نگاه کن یه شبانهروز دختر من پیششون بود اونوقت با تاکسی برگشت.زشت نیست؟
+راست میگی..اوکی
رفتیم پیش یانگمی که.........
💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
اینو کاش اصلا نمیزاشتم چیز جالبی نشده😐😐
#Iranians_Love_Jk
#سیگمایی_خودش_همجنسگراست
#نفر_بعدی_در_کار_نخواهد_بود #نفر_بعدی_در_کار_نخواهد_بود
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت⁸
*خلاصه که یه بیشعور به تمام معناعه سویون.
# عوو..خیلی متاسفم که گذشته ت انقدر بَد بوده.
*نه..تقصیر تو نیست..اینا رو ول کن..ی..یونا کجاست؟
# نمیدونم
ویو بورام
سریع رفتم به اتاق جونگکوک که دیدم یونا کنارش روی تخت خوابیده و جونگکوک هم داره موهاش و ناز میکنه.
خیلی کیوت شده بودن.داشتم بهشون نگاه میکردم که یهو کوک ما رو دید.
*آمم..من..فقط میخواستم..از وضعیت یونا مطمئن بشم.
+(خنده ریز)عیب نداره..میدونم برادر جذابی داری..بایدم یه دل سیر بشینی نگاهش کنی.
*تا نیومدم نصفت کنم تمومش کن(حرصی)
+داداش جذابت میگه بیا نصفش کن.
*(میره سمت تخت و یه بالشت برمیداره میکوبه تو سر کوک)
+ااااااای
*حقته😂
+(پا میشه بره سمت بورام)
*جییییییییغ(میدوعه سمت در)
+صبر کن ببینممممم
ویو نویسنده
کوک میره بیرون و میخواد به سمت پله ها بره که با دیدن یانگمی که کنار در ورودی اتاقش وایستاده و گوشی دستشه متوقف شد.اون دختر و میشناخت..
ویو کوک
اون..اون یانگمی بود..همون دوست صمیمی بورام که وقتی من یه ماه نبودم پیشش بود(کوک وقتی برگشت یانگمی دو سه روز دیگه هم موند چون مامان بابای خودش هم رفته بودن مسافرت و دائهجونگ و یانگهی هم خونه مادربزرگش بودن)چرا زودتر نفهمیدم؟
+امم..تو..یانگمی هستی؟
# چی؟من؟آره..
+اهان
ویو یانگمی
اینو گفت و رفت.من واقعا دوسش داشتم ولی اون..حس میکنم اصلا دوستم نداره.
*یانگمی..
# بله؟
*میای برسونمت؟
# آره آره..دیگه باید برم مامانم نگران میشه
+نه..الان شبه..خطرناکه(ساعت ۱۰ شبه)
*راست میگی..به مامانت پیام بده بگو شب نمیری خونه..فردا کوک میرسونتت.
+مننننن؟
*هیسسسسسس🤫
+آخه..
*کوک یه لحظه بیا کارت دارم.
+باشه
ویو بورام
کوک رو بردم تو اتاق
*من که ماشین ندارم برسونمش..اینکه خودش بره هم خیلی زشته
+چرا؟ناراحت میشه؟
*هوففففف..نه ناراحت نمیشه ولی خب زشته دیگه..مامانش میگه نگاه کن یه شبانهروز دختر من پیششون بود اونوقت با تاکسی برگشت.زشت نیست؟
+راست میگی..اوکی
رفتیم پیش یانگمی که.........
💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
اینو کاش اصلا نمیزاشتم چیز جالبی نشده😐😐
#Iranians_Love_Jk
#سیگمایی_خودش_همجنسگراست
#نفر_بعدی_در_کار_نخواهد_بود #نفر_بعدی_در_کار_نخواهد_بود
۲.۶k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.