بچه ها فلش بک میزنم
بچه ها فلش بک میزنم
ات و جیمین و میا و فیلیکس خوش گذروندن
فلش بک به 2 ماه بعد
ات حالش روزا بدتر میشد و احتمال زندگی کمتر آسمش تموم شد و بیماری دو قطبی پیدا شد
روزا با حالن سردو جدی و شب ها ماسک رو بر میداشت و با خستگی و ناتوانی میخوابید
با جئون همکار شدن و روزا جئون رو میدید اما قلبش زره ای به رحم نیومده و باز عاشق نشد اون عشق رو در درون خودش کشت و حتی روح او هم مرد
ویو ات
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کار های روزمره رو انجام دادم و لباس هامو پوشیدم و رفتم پایین صبحانه خوردم و راه افتادم باز یک قتل دیگه جلوم رخ داد اما دختر هم سن خودم بود
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت همون مرپ سرشو بالا گرفت مشت رو داخل صورتش خالی کردم با زانو زدم توی دلش داشت به خودش میپیچید سرش رو بالا گرفتم و زدم توی صورتش این زدن ادامه تا جایی موهای تازه بلندمو گرفت و کشید پامو بردم بالا و زدم توی پهلوش و در اخر چاقو رو برداشت و وارد کلیه اش کردم و چند بار انجام دادم تا مرد دختر از اونجا رفته بود لباسم باز خونی شد مهم نیس رفتم سمت شرکت
جیمین: ات لباس هات
دوباره
ات: هوف اره نمیتونستم بذارم اون اتفاق بیوفته
جیمین: کارت خوب بود لباس داری؟
ات: نه هم خستم هم بو. میدم(خنده) همون موقع جئون اومد و ات خندش محو شد
با جدیت به جئون نگاه کرد
ات: اتفاقی افتاده
جونگکوک: لباسات
ات: کاری تو نمیتونی انجام بدی رو من انجام میدم اوه یادم رفت تو هم یکی از اونایی
جونگکوک سمت ات حمله ور شد و دستشرو بالا برد
ات: اوه بزن اینکاررو بکن ترسی ندارم (سرد)
جونگکوک: تو چت شده(در حال تکون دادن ات) ات دست های جئون رو کشید اونور
ات: کار خودته دوسش نداری
اولین بار از اثری که خودت خلقت کردی ناراحتی
جونگکوک برای بار هزارم به خودش لعنت فرستاد
ات راهش رو کج کرد و رفت سمت دفترش به میا زنگ زد
ات: سلام خوبی؟
میا: اره
ات: میتونی برام لباس بیاری از خونه نیازدارم
میا: ات بازم اینجوری پیش بره قاتل زنجیره ای میشی
ات: فعلا در نظر ندارم
شاید بعدا میاری؟
میا: اره منتظر باش
ات: اوکی
پرونده هرو اقای فلیکس اورد
ات: اوه اقای فیلیکس جذاب بودی حذاب تر شدیی(خنده)
فیلیکس خندید و چشمک زد (به عنوان دوست)
جونگکوک کنار اتاق ات بود ث ات رو میتونست از پشت شیشه ببینه و حرصی شه
اما ات از عمد نبود کارش فقط میخواس حال و هواش عوض و بقیه از بیماری جدیدش نفهمن
ات و جیمین و میا و فیلیکس خوش گذروندن
فلش بک به 2 ماه بعد
ات حالش روزا بدتر میشد و احتمال زندگی کمتر آسمش تموم شد و بیماری دو قطبی پیدا شد
روزا با حالن سردو جدی و شب ها ماسک رو بر میداشت و با خستگی و ناتوانی میخوابید
با جئون همکار شدن و روزا جئون رو میدید اما قلبش زره ای به رحم نیومده و باز عاشق نشد اون عشق رو در درون خودش کشت و حتی روح او هم مرد
ویو ات
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کار های روزمره رو انجام دادم و لباس هامو پوشیدم و رفتم پایین صبحانه خوردم و راه افتادم باز یک قتل دیگه جلوم رخ داد اما دختر هم سن خودم بود
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت همون مرپ سرشو بالا گرفت مشت رو داخل صورتش خالی کردم با زانو زدم توی دلش داشت به خودش میپیچید سرش رو بالا گرفتم و زدم توی صورتش این زدن ادامه تا جایی موهای تازه بلندمو گرفت و کشید پامو بردم بالا و زدم توی پهلوش و در اخر چاقو رو برداشت و وارد کلیه اش کردم و چند بار انجام دادم تا مرد دختر از اونجا رفته بود لباسم باز خونی شد مهم نیس رفتم سمت شرکت
جیمین: ات لباس هات
دوباره
ات: هوف اره نمیتونستم بذارم اون اتفاق بیوفته
جیمین: کارت خوب بود لباس داری؟
ات: نه هم خستم هم بو. میدم(خنده) همون موقع جئون اومد و ات خندش محو شد
با جدیت به جئون نگاه کرد
ات: اتفاقی افتاده
جونگکوک: لباسات
ات: کاری تو نمیتونی انجام بدی رو من انجام میدم اوه یادم رفت تو هم یکی از اونایی
جونگکوک سمت ات حمله ور شد و دستشرو بالا برد
ات: اوه بزن اینکاررو بکن ترسی ندارم (سرد)
جونگکوک: تو چت شده(در حال تکون دادن ات) ات دست های جئون رو کشید اونور
ات: کار خودته دوسش نداری
اولین بار از اثری که خودت خلقت کردی ناراحتی
جونگکوک برای بار هزارم به خودش لعنت فرستاد
ات راهش رو کج کرد و رفت سمت دفترش به میا زنگ زد
ات: سلام خوبی؟
میا: اره
ات: میتونی برام لباس بیاری از خونه نیازدارم
میا: ات بازم اینجوری پیش بره قاتل زنجیره ای میشی
ات: فعلا در نظر ندارم
شاید بعدا میاری؟
میا: اره منتظر باش
ات: اوکی
پرونده هرو اقای فلیکس اورد
ات: اوه اقای فیلیکس جذاب بودی حذاب تر شدیی(خنده)
فیلیکس خندید و چشمک زد (به عنوان دوست)
جونگکوک کنار اتاق ات بود ث ات رو میتونست از پشت شیشه ببینه و حرصی شه
اما ات از عمد نبود کارش فقط میخواس حال و هواش عوض و بقیه از بیماری جدیدش نفهمن
۴.۲k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.