فیک: فقط من ،فقط تو
پارت _۹۰
تهیونگ: میخرم میخرم میارم
ات: اییی بدو دلم داره قیلی ویلی میره
تهیونگ : باشه قشنگم بگو ی چند لحظه قیلی ویلی نره تا بیام
ات : باوشه خدافظ
و
یهو ی جرقه زد تو سر تهیونگ
درسته یههههه سردخانه میوه قطعا دارن و پس ب سمت مقصد حرکت کرد
...: چ کمکی از دستم بر میاد؟
تهیونگ: ام خب چطور بگم راستش همسر من خب ام راستش باردارع و حوص آلوچه کرده و دکتر گفته اگه نخوری شاید ب مشکل بر بخوریم
...: اوه متاسفم ولی ما نمیتونیم همچین کاری کنیم اونا انبار شدن
تهیونگ: ولی
ک مسئول اون بخش ب تهیونگ ی چشمک زد و آروم گفت : میتونید چند دقیقه بیرون منتظر باشید
تهیونگ ک گرفت چ خبره ...
ته: ام اشکال نداره پس من ی کار دیگه میکنم خدافظ
و رفت بیرون ک مرده با ی جعبه کوچیک ک دورش روزنامه پیچیده بودن اومد بیرون
ته: واقعا ممنونم لطف کردید
...: هی این خیلی گرونه ها با توجه به اینکه فصل ش نیست
ته: مشکلی نداره
و تقریبا اون آلوچه براش اندازه خرید هنگفت آب خورد و چون برای ات بود هیچی نگفت و این پولا براش تو حسابش هیچ بود
و ب سمت عمارت حرکت کرد
و تا وارد شد ات سریع از رو صندلی پرید و ب سمتش رفت
ات : جیغغغغغ آخ جون و خودشو پرت کرد تو بغل ته
وقتی از بغلش در اومد ته ب صورت ات نگاه کرد تعجب کرد و تقریبا دهنش باز مونده بود
ته: اینا اینا چیه
ات : گل برداشتم مالیدم صورتم خب ارایشه دیگه حوصله م سر رفته بود ک.....
ته عصبی شد : بیرون ک نرفتی !
ات : نه نرفتم
ته : خوبه
و ات رفت نشست و شروع کرد ب باز کردن روزنامه ها
ات : ولی مگه چیه انقد پیچوندنش انگار محموله ای چیزیه
ته: باز محموله والا انقد سخت نبود گرفتنش
ات ک بلاخره موفق شد بود درشو باز کرد و برگشت با تعجب ب تهیونگ نگاه کرد
ات : اینکه همش بیستا توش داره!😐
شرط پارت بعد:۹۰ تا لایک
تهیونگ: میخرم میخرم میارم
ات: اییی بدو دلم داره قیلی ویلی میره
تهیونگ : باشه قشنگم بگو ی چند لحظه قیلی ویلی نره تا بیام
ات : باوشه خدافظ
و
یهو ی جرقه زد تو سر تهیونگ
درسته یههههه سردخانه میوه قطعا دارن و پس ب سمت مقصد حرکت کرد
...: چ کمکی از دستم بر میاد؟
تهیونگ: ام خب چطور بگم راستش همسر من خب ام راستش باردارع و حوص آلوچه کرده و دکتر گفته اگه نخوری شاید ب مشکل بر بخوریم
...: اوه متاسفم ولی ما نمیتونیم همچین کاری کنیم اونا انبار شدن
تهیونگ: ولی
ک مسئول اون بخش ب تهیونگ ی چشمک زد و آروم گفت : میتونید چند دقیقه بیرون منتظر باشید
تهیونگ ک گرفت چ خبره ...
ته: ام اشکال نداره پس من ی کار دیگه میکنم خدافظ
و رفت بیرون ک مرده با ی جعبه کوچیک ک دورش روزنامه پیچیده بودن اومد بیرون
ته: واقعا ممنونم لطف کردید
...: هی این خیلی گرونه ها با توجه به اینکه فصل ش نیست
ته: مشکلی نداره
و تقریبا اون آلوچه براش اندازه خرید هنگفت آب خورد و چون برای ات بود هیچی نگفت و این پولا براش تو حسابش هیچ بود
و ب سمت عمارت حرکت کرد
و تا وارد شد ات سریع از رو صندلی پرید و ب سمتش رفت
ات : جیغغغغغ آخ جون و خودشو پرت کرد تو بغل ته
وقتی از بغلش در اومد ته ب صورت ات نگاه کرد تعجب کرد و تقریبا دهنش باز مونده بود
ته: اینا اینا چیه
ات : گل برداشتم مالیدم صورتم خب ارایشه دیگه حوصله م سر رفته بود ک.....
ته عصبی شد : بیرون ک نرفتی !
ات : نه نرفتم
ته : خوبه
و ات رفت نشست و شروع کرد ب باز کردن روزنامه ها
ات : ولی مگه چیه انقد پیچوندنش انگار محموله ای چیزیه
ته: باز محموله والا انقد سخت نبود گرفتنش
ات ک بلاخره موفق شد بود درشو باز کرد و برگشت با تعجب ب تهیونگ نگاه کرد
ات : اینکه همش بیستا توش داره!😐
شرط پارت بعد:۹۰ تا لایک
۷۱.۵k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.