فراموشی ①part
-اتاق تمرین-
لینو: یک، دو، سه، چها... جونگینا اول دست راست رو بیار بالا بعد دست چپ یعنی اینجوری
جونگین: باشه هیونگ~
فلیکس: یاااااا لینو هیونگ انقدر به بچه سخت نگیر
تق تق*(صدای در زدن)
استف: ببخشید، پی دی نیم گفتن فلیکس و هیونجین بیان به اتاقش
چان: خب بچه ها بریم
استف: پی دی نیم گفتن فقط هیونجین و فلیکس بیان
چان: ها؟ چرا!؟
استف: دستور ایشون هستش دیگه
-فلیکس و هیونجین یه نگاهی رد و بدل کردن و سریع همراه اون استف رفتن
در راه هیونجین به فکر رفته بود،چرا پی دی نیم احضارشون کرده بود؟یعنی چی میخواد بگه!؟
-اتاق جی وای پی-
تق تق*(صدای در زدن)
جی وای پی: بیا تو
استف: هیونجین و فلیکس اومدن قربان
جی وای پی: خب بیاین تو پسرا، بشینین(لحن صمیمانه)
-هیونجین که مضطرب تر بود اول حرف زد
هیونجین: مشکلی پیش اومده پی دی نیم؟!(لحن محترمانه)
جی وای پی: من در این چند روز نظرات راجب گروهتون رو تو شبکه های اجتماعی خوندم و خب میدونین پیام هایی در رابطه با دوستی نزدیکتون بود، ازتون میخوام چند مدت جلوی دوربین زیاد باهمدیگه نباشین. البته من اینارو فقط برای خودتون میگم برای معروفیت خودتون و گروهتون متوجه اید که؟
هیونجین و فلیکس: بله متوجه ایم
جی وای پی: خب بهتر شد، میتونین برین
- هیونجین و فلیکس از اتاق اومدن بیرون، فلیکس به هیونجین نگاهی کرد، هیونجین جوری بود که انگار میخاست گریه کنه. فلیکس سریع بقلش کرد و سرش و گذاشت روی شونش
هیونجین: من چجوری ازت دور باشم؟(با بغض)
فلیکس: آروم باش هیونجین، حداقلش تو خوابگاه میتونیم نزدیک هم باشیم
-و با همدیگه به سمت اتاق تمرین رفتن
-در همین زمان اتاق تمرین-
چان: چرا نذاشتن من باهاشون برم؟!
چانگبین: نگران نباش چان هیونگ، پی دی نیم که نمیخورتشون!
-شوخی چانگبین باعث شد جو کمی بهتر از قبل بشه
باز شدن در*
لینو: بیا، اومدن
چان: خب چیشد بچه ها؟ صبرکن چتونه شماها چرا اینجوری شدید!؟
فلیکس: خب، پی دی نیم گفت ما باید از هم دور باشیم بخاطر شایعات و اینا
چان اومد نزدیک بچه ها و گفت.....
ادامه دارد....
لینو: یک، دو، سه، چها... جونگینا اول دست راست رو بیار بالا بعد دست چپ یعنی اینجوری
جونگین: باشه هیونگ~
فلیکس: یاااااا لینو هیونگ انقدر به بچه سخت نگیر
تق تق*(صدای در زدن)
استف: ببخشید، پی دی نیم گفتن فلیکس و هیونجین بیان به اتاقش
چان: خب بچه ها بریم
استف: پی دی نیم گفتن فقط هیونجین و فلیکس بیان
چان: ها؟ چرا!؟
استف: دستور ایشون هستش دیگه
-فلیکس و هیونجین یه نگاهی رد و بدل کردن و سریع همراه اون استف رفتن
در راه هیونجین به فکر رفته بود،چرا پی دی نیم احضارشون کرده بود؟یعنی چی میخواد بگه!؟
-اتاق جی وای پی-
تق تق*(صدای در زدن)
جی وای پی: بیا تو
استف: هیونجین و فلیکس اومدن قربان
جی وای پی: خب بیاین تو پسرا، بشینین(لحن صمیمانه)
-هیونجین که مضطرب تر بود اول حرف زد
هیونجین: مشکلی پیش اومده پی دی نیم؟!(لحن محترمانه)
جی وای پی: من در این چند روز نظرات راجب گروهتون رو تو شبکه های اجتماعی خوندم و خب میدونین پیام هایی در رابطه با دوستی نزدیکتون بود، ازتون میخوام چند مدت جلوی دوربین زیاد باهمدیگه نباشین. البته من اینارو فقط برای خودتون میگم برای معروفیت خودتون و گروهتون متوجه اید که؟
هیونجین و فلیکس: بله متوجه ایم
جی وای پی: خب بهتر شد، میتونین برین
- هیونجین و فلیکس از اتاق اومدن بیرون، فلیکس به هیونجین نگاهی کرد، هیونجین جوری بود که انگار میخاست گریه کنه. فلیکس سریع بقلش کرد و سرش و گذاشت روی شونش
هیونجین: من چجوری ازت دور باشم؟(با بغض)
فلیکس: آروم باش هیونجین، حداقلش تو خوابگاه میتونیم نزدیک هم باشیم
-و با همدیگه به سمت اتاق تمرین رفتن
-در همین زمان اتاق تمرین-
چان: چرا نذاشتن من باهاشون برم؟!
چانگبین: نگران نباش چان هیونگ، پی دی نیم که نمیخورتشون!
-شوخی چانگبین باعث شد جو کمی بهتر از قبل بشه
باز شدن در*
لینو: بیا، اومدن
چان: خب چیشد بچه ها؟ صبرکن چتونه شماها چرا اینجوری شدید!؟
فلیکس: خب، پی دی نیم گفت ما باید از هم دور باشیم بخاطر شایعات و اینا
چان اومد نزدیک بچه ها و گفت.....
ادامه دارد....
۱.۸k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.