حلقه های مافیا (part¹⁰)
کوک:اهوم
مطمئن شدم یه مشکلی هست ولی نپرسیدم چون از فضولی خیلی بدش میاد دستامو بردم یقه لباسشو کشیدم سمت خودم و یه بوسه ی کوچیک رو لبش زدم و سریع جدا شدم مشخص بود تو شکه
جونگ کوک: یه بار دیگه
ا.ت:نه
جونگ کوک:قبول نیس من آماده نبودم
ا.ت: باشه ولی پرو نشیا (مدیونید فک کنید دارم فشار میخورم 🙂)
فلش بک(۳ روز بعد)
جاندی:هنوز به مامان بابات نگفتی؟؟
ا.ت:نه میترسم مخالفت کنن
جاندی: بلاخره باید بهشون بگی
ا.ت:ولی اگه مخالفت کنن چی؟!
جاندی: اون موقع باید بین مامان بابات و جونگ کوک یکی رو انتخاب کنی
ا.ت:…
جاندی: کدومو انتخاب میکنی؟!
ا.ت: نمیدونم…مامان و بابام یه عمر برای من زحمت کشیدن قطعا نامردیه که بخاطر پسری که دوماهه باهاش آشنا شدم اونارو بفروشم (ناراحت)
جاندی: بیخیال بابا اصن کی گفته مخالفت میکنن؟!
ا.ت:همینو بگو
ا.ت:میری خونه؟!
جاندی:نه با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم جنگل تو نمیای؟!
ا.ت:نه باید واسه کنکور بخونم
جاندی: آخی کوچولو
ا.ت:خفه شو حالا ۳ سال بزرگتری کلا
جاندی:میگم ا.ت
ا.ت:چه مرگته؟؟
جاندی: احیانا از خونتون رد نشدیم؟
ا.ت:خاک تو سر من…خاک تو سر تو
جاندی: چیکار من داری؟!
ا.ت:انقد زر زر کردی نفهمیدم کی رسیدیم کی رد شدیم
جاندی:خب دیگه خدافظ
ا.ت:بری که برنگردی (خنده)
جاندی: همچنین
جونگ کوک
جونگ کوک:یونگی…یونگی اون خونه توی جنگل (اتاق شکنجه مخفی)
یونگی:چیکارش کنم؟!
جونگ کوک:اون چند نفری که توش بودن رو بکش ممکنه دردسر شه
مطمئن شدم یه مشکلی هست ولی نپرسیدم چون از فضولی خیلی بدش میاد دستامو بردم یقه لباسشو کشیدم سمت خودم و یه بوسه ی کوچیک رو لبش زدم و سریع جدا شدم مشخص بود تو شکه
جونگ کوک: یه بار دیگه
ا.ت:نه
جونگ کوک:قبول نیس من آماده نبودم
ا.ت: باشه ولی پرو نشیا (مدیونید فک کنید دارم فشار میخورم 🙂)
فلش بک(۳ روز بعد)
جاندی:هنوز به مامان بابات نگفتی؟؟
ا.ت:نه میترسم مخالفت کنن
جاندی: بلاخره باید بهشون بگی
ا.ت:ولی اگه مخالفت کنن چی؟!
جاندی: اون موقع باید بین مامان بابات و جونگ کوک یکی رو انتخاب کنی
ا.ت:…
جاندی: کدومو انتخاب میکنی؟!
ا.ت: نمیدونم…مامان و بابام یه عمر برای من زحمت کشیدن قطعا نامردیه که بخاطر پسری که دوماهه باهاش آشنا شدم اونارو بفروشم (ناراحت)
جاندی: بیخیال بابا اصن کی گفته مخالفت میکنن؟!
ا.ت:همینو بگو
ا.ت:میری خونه؟!
جاندی:نه با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم جنگل تو نمیای؟!
ا.ت:نه باید واسه کنکور بخونم
جاندی: آخی کوچولو
ا.ت:خفه شو حالا ۳ سال بزرگتری کلا
جاندی:میگم ا.ت
ا.ت:چه مرگته؟؟
جاندی: احیانا از خونتون رد نشدیم؟
ا.ت:خاک تو سر من…خاک تو سر تو
جاندی: چیکار من داری؟!
ا.ت:انقد زر زر کردی نفهمیدم کی رسیدیم کی رد شدیم
جاندی:خب دیگه خدافظ
ا.ت:بری که برنگردی (خنده)
جاندی: همچنین
جونگ کوک
جونگ کوک:یونگی…یونگی اون خونه توی جنگل (اتاق شکنجه مخفی)
یونگی:چیکارش کنم؟!
جونگ کوک:اون چند نفری که توش بودن رو بکش ممکنه دردسر شه
۵.۴k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.