فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁷⁰
ویو ا.ت
جونگکوک در جعبه رو باز کرد ولی اون چیزی که انتظارش رو داشتم توش نبود
فکر کردم خیلی مدارک مهمی توشه
ولی خب اصلا شغل جونگکوک رو نمی دونم چیه؟
توی جعبه پر کاغذ رنگی خرد شده بود جونگکوک هم خیلی تعجب کرد
بعد برای اینکه ببینه زیرش چیهدستش رو کرد توش
و بعد جعبه رو پرت کرد اون طرف
کلی تیغ از توی جعبه ریخت بیرون
آخه چرا تیغ توش بود؟خیلی تعجب کرده بودام
که نگاه به جونگکوک کردام که دیدم دست راستش رو گرفته و داره به جعبه نگاه میکنه
دست راستش رو دیدم
خیلی زخم شده بود داشت ازش خون میومد سریع دستش رو گرفتم بهش گفتم...
+جونگکوک دستش زخمه بیا دستو ببندم(نگران)
_باشه(دست چیش رو میکشه روی سر ا.ت)
+بیا اینجا بشین...(جونگکوک نشست روی مبل)
+خب بگو وسایل پانسمان کجاست؟
_توی کابینت توی آشپز خونه
+باش
(ا.ت رفت وسایل پانسمان رو آورد و نشست کنار جونگکوک و شروع کرد به پانسمان کردن دست جونگکوک)
ویو ا.ت
خیلی بد دستش رو بردیه بود
یهو دستش رو رکد تو خب معلومه اون طوری دستشو گذاشت توی اون تیغ خب معلمونه اینقدر بد میبوره
ویو جونگکوک
دستم پر زخم بود از سر انگشتام تا کف دستم هم زخم عمیق بود هم کم ولی ا.ت خیلی خوب داشت پانسمان میکرد
منم همین طوری داشتم نگاش میکردم
ا.ت خیلی دختر قشنگیه من خیلی دوستش دارم
واقعا زندگیم بدون اون معنی نداره نمیشه
ویو ا.ت
همین طوری داشتم دستش رو پانسمان میکردم بعد که تموم شد سرمو آوردم بالا که دیدم جونگکوک داره نگام میکنه
دست چپش رو کرد لای ماهام و صورتشو بهم نزدیک کرد یه لبام رو بوسید بعد چند دیگه جدا شد
بهم گفت...
_خیلی دوست دارم ا.ت
(ا.ت به جونگکوک همین طوری نگاه میکرد که گفت...)
+اعم..من برم غذا روبیارم تو همین جا بشین
_باشه
ویو ا.ت
از جام بلند شدم وسایل پانسمان رو بردام گذاشتم سر جاش
آشپز خونه نزدیک در ورودی خونه بود
در خونه قفل نبود برا همین میتونستم برم جونگکوک هم توی حال بود نمی دید که دارم میرم
برای همین خیلی آروم رفتم سمت در
در رو خیلی آروم باز کردم
رفتم بیرون
اگه سوار آسانسور بشم دیر میاد برا همین از پله ها رفتم پایین
همون طور که از پله ها میرفتم پایین به جونگکوک فکر میکردم
من واقعا جونگکوک رو دوست دارم
ولی خب نمیشه خیلی دلم میخواست پیش جونگکوک بمونم ولی واقعا نمی تونم
جونگکوک آدم محبوبه خیلی دختر رور ورش هست حتی توی مدرسه خیلی دخترا دوستش داشتن
اون دخترا خیلی بهتر از من هستند
ولی آخه چرا جونگکوک باید منو انتخاب کنه؟
برا هیمن نمی تونم پیش بمونم
از ساختمون رفتم بیرون به تاکسی گرفتم رفتم خونه ای با بچه ها بودیم
بعد رفتم توی خونه پول تاکسی رو آوردم بهش دادم
دخترا وقتی منو دیدن خیلی تعجب کردن همه چیو بهشون گفتم
part⁷⁰
ویو ا.ت
جونگکوک در جعبه رو باز کرد ولی اون چیزی که انتظارش رو داشتم توش نبود
فکر کردم خیلی مدارک مهمی توشه
ولی خب اصلا شغل جونگکوک رو نمی دونم چیه؟
توی جعبه پر کاغذ رنگی خرد شده بود جونگکوک هم خیلی تعجب کرد
بعد برای اینکه ببینه زیرش چیهدستش رو کرد توش
و بعد جعبه رو پرت کرد اون طرف
کلی تیغ از توی جعبه ریخت بیرون
آخه چرا تیغ توش بود؟خیلی تعجب کرده بودام
که نگاه به جونگکوک کردام که دیدم دست راستش رو گرفته و داره به جعبه نگاه میکنه
دست راستش رو دیدم
خیلی زخم شده بود داشت ازش خون میومد سریع دستش رو گرفتم بهش گفتم...
+جونگکوک دستش زخمه بیا دستو ببندم(نگران)
_باشه(دست چیش رو میکشه روی سر ا.ت)
+بیا اینجا بشین...(جونگکوک نشست روی مبل)
+خب بگو وسایل پانسمان کجاست؟
_توی کابینت توی آشپز خونه
+باش
(ا.ت رفت وسایل پانسمان رو آورد و نشست کنار جونگکوک و شروع کرد به پانسمان کردن دست جونگکوک)
ویو ا.ت
خیلی بد دستش رو بردیه بود
یهو دستش رو رکد تو خب معلومه اون طوری دستشو گذاشت توی اون تیغ خب معلمونه اینقدر بد میبوره
ویو جونگکوک
دستم پر زخم بود از سر انگشتام تا کف دستم هم زخم عمیق بود هم کم ولی ا.ت خیلی خوب داشت پانسمان میکرد
منم همین طوری داشتم نگاش میکردم
ا.ت خیلی دختر قشنگیه من خیلی دوستش دارم
واقعا زندگیم بدون اون معنی نداره نمیشه
ویو ا.ت
همین طوری داشتم دستش رو پانسمان میکردم بعد که تموم شد سرمو آوردم بالا که دیدم جونگکوک داره نگام میکنه
دست چپش رو کرد لای ماهام و صورتشو بهم نزدیک کرد یه لبام رو بوسید بعد چند دیگه جدا شد
بهم گفت...
_خیلی دوست دارم ا.ت
(ا.ت به جونگکوک همین طوری نگاه میکرد که گفت...)
+اعم..من برم غذا روبیارم تو همین جا بشین
_باشه
ویو ا.ت
از جام بلند شدم وسایل پانسمان رو بردام گذاشتم سر جاش
آشپز خونه نزدیک در ورودی خونه بود
در خونه قفل نبود برا همین میتونستم برم جونگکوک هم توی حال بود نمی دید که دارم میرم
برای همین خیلی آروم رفتم سمت در
در رو خیلی آروم باز کردم
رفتم بیرون
اگه سوار آسانسور بشم دیر میاد برا همین از پله ها رفتم پایین
همون طور که از پله ها میرفتم پایین به جونگکوک فکر میکردم
من واقعا جونگکوک رو دوست دارم
ولی خب نمیشه خیلی دلم میخواست پیش جونگکوک بمونم ولی واقعا نمی تونم
جونگکوک آدم محبوبه خیلی دختر رور ورش هست حتی توی مدرسه خیلی دخترا دوستش داشتن
اون دخترا خیلی بهتر از من هستند
ولی آخه چرا جونگکوک باید منو انتخاب کنه؟
برا هیمن نمی تونم پیش بمونم
از ساختمون رفتم بیرون به تاکسی گرفتم رفتم خونه ای با بچه ها بودیم
بعد رفتم توی خونه پول تاکسی رو آوردم بهش دادم
دخترا وقتی منو دیدن خیلی تعجب کردن همه چیو بهشون گفتم
۶.۷k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.