ᎮᎪᎡᎢ ۱۲ عشق دردناک
ᎮᎪᎡᎢ ۱۲ عشقدردناک
ویو کوک بردمش داخل و گذاشتمش رو کاناپه تهیونگ داشت با گوشیش ور میرفت
کوک:داری چی میکنی؟
تهیونگ:زنگ بزنم ب دکتر..
کوک:آها...
بعد چند مین دکتر اومد و اونو معاینه کرد و روب تهیونگ
دکتر :نسبتتون چیع؟
تهیونگ:م...امم من دوست پسرشم
(کوک با تعجب ب ته نگا میکرد)
کوک:چ..ی؟
(تهیونگ بهش اشاره داد ک چیزی نگه)
تهیونگ :چش شده؟
دکتر:از خستگی زیاد خون دماغ شدن ولی باید آزمایش بدن چون این همه خون غیر عادیه..
تهیونگ:بله.....ممنون
(دکتر رفت)
ویو کوک
دکتر رفت صورتم هنوز درد میکرد
ک دیدم تهیونگ اونو برآید استایل ب/غ/ل کر دو بردش از پله ها بالا.....
کوک: دوست دخترم داشتی و ما خبر نداشتیم(با صدای بلند)
تهیونگ:ساکت باش بیدار میشه
ویو تهیونگ
ات و گذاشتم رو تخت و با ی دستمال خونه رو صورتشو پاک کردم
پتو کشیدم روش و از روی تخت پاشدم
ک ات دستمو گرفت و انگار داشت هزیون میگفت
ات:نرو...منو تنها نزار ....م..من میترسم
یهو کشیدم سمت خودش دستامو گذاشتم روی تخت ولی بدنم روی بدنش بود....
صورتش از این زاویه خیلی خوشگل بود محو نگاش شدم ک...
کوک:مستر داری چیکار میکنی؟؟؟(حالت عصبی و کمی تعجب)
ویو کوک بردمش داخل و گذاشتمش رو کاناپه تهیونگ داشت با گوشیش ور میرفت
کوک:داری چی میکنی؟
تهیونگ:زنگ بزنم ب دکتر..
کوک:آها...
بعد چند مین دکتر اومد و اونو معاینه کرد و روب تهیونگ
دکتر :نسبتتون چیع؟
تهیونگ:م...امم من دوست پسرشم
(کوک با تعجب ب ته نگا میکرد)
کوک:چ..ی؟
(تهیونگ بهش اشاره داد ک چیزی نگه)
تهیونگ :چش شده؟
دکتر:از خستگی زیاد خون دماغ شدن ولی باید آزمایش بدن چون این همه خون غیر عادیه..
تهیونگ:بله.....ممنون
(دکتر رفت)
ویو کوک
دکتر رفت صورتم هنوز درد میکرد
ک دیدم تهیونگ اونو برآید استایل ب/غ/ل کر دو بردش از پله ها بالا.....
کوک: دوست دخترم داشتی و ما خبر نداشتیم(با صدای بلند)
تهیونگ:ساکت باش بیدار میشه
ویو تهیونگ
ات و گذاشتم رو تخت و با ی دستمال خونه رو صورتشو پاک کردم
پتو کشیدم روش و از روی تخت پاشدم
ک ات دستمو گرفت و انگار داشت هزیون میگفت
ات:نرو...منو تنها نزار ....م..من میترسم
یهو کشیدم سمت خودش دستامو گذاشتم روی تخت ولی بدنم روی بدنش بود....
صورتش از این زاویه خیلی خوشگل بود محو نگاش شدم ک...
کوک:مستر داری چیکار میکنی؟؟؟(حالت عصبی و کمی تعجب)
۴.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.