پارت11

پارت11
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
رفتمو گفتم بره تو اتاق اریسا کارش داره اول یه نگاه مشکوک بهم انداخت و پرسید
&از کجا فهمید من اینجام؟؟ 🤨
.......
خودمو زدم کوچه علی چپ که مثلا من نگفتم😂😂
.......
=من از کجا بدونم شاید دکتر گفته🤷🏻‍♀️
&اهاا
( از زبان دایان)
مطمئن بودم آرام بهش گفته و وقتی ازش پرسیدم خودشو زد کوچه علی چپ که مثلا اون نگفته😂😂😂
دلم میخواست بگم خر خودتی😂😂🗿
رفتم و وارد اتاق شدم با صدای در برگشت طرفم و یه نگاه پشم ریزان انداخت بم( یعنی نگاه متعجب) رفتم نزدیک و کنار تختش وایستادم یه نگاه به سر تا پاش انداختم که گفت
~عههههه تووووووو
& عه من😂😂
~مسخره.
&اسم بابات اصغره🐸😂
(نویسنده:مرد خجالت بکش😂😂)
~شت 😐😂😂😂
&😂ـ
~خب چیز اومدی خسارت ماشینو بدی؟
&ارع.. ولی اینگار وضعیت تو خراب تر از ماشینه.!
~بیخیال.. میگما اونجا چیکارمیکردی
&کجا؟
~جلو خونه آرام
&کار داشتم
....
یه نگاه مشکوک بهم انداخت و گفت
......
~چیکار
&الان باید بهت جواب پس بدم؟
~اره
&چه پر رو
~اره پر روم.. حال بگو چیکارمیکردی
&هر کاری
~😐😐😐😐شتتت بسمالله
&خاک تو مغز مریضت😂😂😂
~ببند هر کسی بود منحرف میشد
&ولی بازم نمیتونی اینکه یه مغز مریض داریو توجیح کنی
~توجیح نکردم
&باشه
~خب بیخیال اسمت چیه اسممو از کجا میدونستی
_اسمم دایانه اسمتم اممممم خب چیز دوستت گفت
~باش