فیک اشتباه جوانی پارت ۹
◈ᴬ ᵐᶦˢᵗᵃᵏᵉ ᵒᶠ ʸᵒᵘᵗʰ ◈
ᴾᵃʳᵗ ⁹
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"کوک"
به جولیا گفتم که پرونده رو ببره اتاق یانگ ولی هنوز بر نگشته جرا این دختر این طوریه چرا اینجوری میکنه اخه اوف از دستش دیونه شدم بخدا اه برم دنبالش کدوم گوری مونده که تا هنوز نیومده ۱۵ دقیقس رفته ای خدا از دست این دخترا خیلی لفتش میدن
از اتاق زدم بیرون و به سمت اتاق اقای یانگ رفتم همین که نزدیک اتاقش شدم صدای لطفا کمکم کنید و لطفا ولم کن میومد در رو باز کردم که یانگ داشت جولیا رو اذیت میکرد
یانگ: اقای جئون
کوک: دارین چیکار میکنید *داد*
جولیا رو از بغلش کشیدم بیرون زود اوند و پشتم قایم شد
کوک: دیگه همچین خطای ازتون نبینم اقای یانگ و گرنه اخراجین
یانگ: چشم اقای جئون *سرشو پایین انداخته*
جولیا داشت گریه میکرد زود منو بعل کرد و سرشو گذاشت رو سینم من بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم
جولیا: خیلی ممنون ازتون اگه شما نبودین معلوم نبود این پیرکی هول باهام چیکار میکرد*گریه*
کوک: هیسس دیگه من اینجام نجات پیدا کردی
از بغلم بیرون اومد و اشکاشو پاک کرد
جولیا: خیلی معذرت میخوام نباید بغلتون میکردم
کوک: اشکال نداره من معذرت میخوام
جولیا: شمل چرا معذرت میخوایین
کوک: نباید میفرستادمت اینجا
جولیا: اشکالی نداره
دستشو گرفتم و بردمش اتاق سر جاش نشست یه لیوان اب دادم بهش خورد
کوک: چطوری خوبی الان حالت چطوره؟
جولیا: ممنون خوبم
کوک: تو باید بهم میگفتی که اون عوضی بهت نظر داره من که تازه اومدم اینجا از هیچی خبر ندارم
جولیا: از این به بعد بیشتر هواسمو جمع میکنم
کوک: اگه یه بار دیگه بهت نظر داشت بهم بگو
جولیا: چشم
اولاینپستوبلایکبعدبروبعدیروبخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
ᴾᵃʳᵗ ⁹
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"کوک"
به جولیا گفتم که پرونده رو ببره اتاق یانگ ولی هنوز بر نگشته جرا این دختر این طوریه چرا اینجوری میکنه اخه اوف از دستش دیونه شدم بخدا اه برم دنبالش کدوم گوری مونده که تا هنوز نیومده ۱۵ دقیقس رفته ای خدا از دست این دخترا خیلی لفتش میدن
از اتاق زدم بیرون و به سمت اتاق اقای یانگ رفتم همین که نزدیک اتاقش شدم صدای لطفا کمکم کنید و لطفا ولم کن میومد در رو باز کردم که یانگ داشت جولیا رو اذیت میکرد
یانگ: اقای جئون
کوک: دارین چیکار میکنید *داد*
جولیا رو از بغلش کشیدم بیرون زود اوند و پشتم قایم شد
کوک: دیگه همچین خطای ازتون نبینم اقای یانگ و گرنه اخراجین
یانگ: چشم اقای جئون *سرشو پایین انداخته*
جولیا داشت گریه میکرد زود منو بعل کرد و سرشو گذاشت رو سینم من بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم
جولیا: خیلی ممنون ازتون اگه شما نبودین معلوم نبود این پیرکی هول باهام چیکار میکرد*گریه*
کوک: هیسس دیگه من اینجام نجات پیدا کردی
از بغلم بیرون اومد و اشکاشو پاک کرد
جولیا: خیلی معذرت میخوام نباید بغلتون میکردم
کوک: اشکال نداره من معذرت میخوام
جولیا: شمل چرا معذرت میخوایین
کوک: نباید میفرستادمت اینجا
جولیا: اشکالی نداره
دستشو گرفتم و بردمش اتاق سر جاش نشست یه لیوان اب دادم بهش خورد
کوک: چطوری خوبی الان حالت چطوره؟
جولیا: ممنون خوبم
کوک: تو باید بهم میگفتی که اون عوضی بهت نظر داره من که تازه اومدم اینجا از هیچی خبر ندارم
جولیا: از این به بعد بیشتر هواسمو جمع میکنم
کوک: اگه یه بار دیگه بهت نظر داشت بهم بگو
جولیا: چشم
اولاینپستوبلایکبعدبروبعدیروبخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
۱۰.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.